بررسی و نقد پایان نامه ها

دانلود پایان نامه با موضوع ابطال رای داوری

تعیین داور توسط دادگاه

 تعیین داور توسط دادگاه ممکن است به چند صورت باشد:

الف) در مواردی که طرفین نخواهند یا نتوانند در انتخاب داور تراضی کنند.

ب) در مواردی که احدی از داوران انتخابی طرفین، فوت یا محجور شود ویا استعفا دهد و طرف مقابل در انتخاب آن کوتاهی یا تعلل و یا عجز از معرفی داور شود.

ج) طرفین در زمان تنظیم قراردادنامه داوری، تعیین داور را به دادگاه واگذار نموده باشد.

بنابراین، در این موارد داوران باید طبق شرایطی که قانون گذار و دادگاه لحاظ داشه عمل نمایند. (مانند اهلیت دواران ، خبره بودن داور در رسیدگی، مراحل قرعه و غیره)[1]

به موجب تبصره ماده 455 قانون آیین دادرسی مدنی در کلیه موارد رجوع به داور طرفین می‌توانند انتخاب داور یا داوران را به دادگاه واگذار نمایند. دادگاه در انتخاب داور مکلف است مقررات مربوط به ممنوعیت از داوری را رعایت نماید. همچنین در صورتی که طرفین متعهد به معرفی داور شده ولی داور یا داوران را معین نکرده باشند و یا مقرر گردیده که حل اختلاف به یک نفر داور ارجاع شود و طرفین، در زمان بروز اختلاف، نخواهند یا نتواند  به طور صریح در انتخاب داور توافق نمایند این امکان وجود دارد که مخاطب اظهارنامه‌ حسب مورد، داور خود را تعیین و با داور مشترک یا داور ثالث معرفی شده موافقت نماید.و البته معمولاً موافقت مزبور حاصل نمی‌شود. در این صورت، ذی نفع می‌تواند با انقضای ده روز از تاریخ ابلاغ اظهار نامه، حسب مورد برای تعیین داور اختصاصی طرف مقابل،  داور ثالث یا داور مشترک، به دادگاه مراجعه نماید. قسمت اخیر ماده 459 و 460 قانون آیین دادرسی مدنی دادگاه صالح، شیوه و درخواست، ترتیب تعیین داورو موارد دیگر را اشاره داشته است.از طرف دیگر داور ممکن است پس از انتخاب به داوری فوت نموده، محجور شده و یا استعفاء دهد. در این صورت، چنانچه طرفین ملتزم به داوری شخص یا اشخاص معینی شده و آن‌ها فوت نموده، محجور شده و یا مستعفی شده باشند، داوری زائل شده و رسیدگی به اختلاف در صلاحیت دادگاه خواهد بودمگر اینکه به داوری شخص دیگری توافق نمایند. ماده 263 قانون آیین دادرسی مدنی در غیر مورد فوت، حجر، یا استعفای داور، موجب زوال داوری  نمی‌شود و بنابراین، باید داور (داوران) دیگری به جای داور متوفی، محجور یا مستعفی تعیین شود. تعیین جانشین چنین داوری، اگر داور اختصاصی ‌باشد، به عهده طرف مربوط است و اگر داور مشترک یا داور ثالث باشد باید با تراضی تعیین شود. چنانچه طرف مربوط نخواهد جانشین داور اختصاصی خود را که فوت یا محجور یا مستعفی شده، تعیین نماید، طرف مقابل می‌تواند به وسیله اظهارنامه درخواست نماید که ظرف ده روز نسبت به تعیین جانشین داور موصوف اقدام کند، در صورتی که با انقضای مهلت اقدامی به عمل نیاید ذی نفع می‌تواند، برای تعیین جانشین داور، به دادگاه مراجعه نماید. (ماده 460 قانون آیین دادرسی مدنی)[2]

«با استعفای داور سمت داوری او زائل می‌شود و عدول از آن توسط مستعفی موجب اعاده سمت داوری».

 البته باید توجه داشت که ماده 460 قانون آیین دادرسی مدنی ترتیب مزبور را برای تعیین جانشین داور متوفا یا مستعفی پیش بینی نموده اما چون با حجر داور نیز ادامه داوری او، عملاً غیر ممکن می‌شود، همین ترتیب نیز در صورت حجر داور باید رعایت شود.[3]

در مواردی هم که شخص ثالث از تعیین داور امتناع ورزرد مطابق با مستندات ماده 460 دادگاه به تعیین داور مبادرت می‌ورزد. گاهی نیز دادگاه به قید قرعه به تعیین داور اقدام می‌کند و تحت عنوان موارد داوری به قید قرعه شناسایی می‌شود.

مبحث سوم: مفهوم، محتوا و اوصاف و آثار رای داوری

گفتار اول: مفهوم رأی داوری، محتوا و اوصاف آن

در این گفتار ابتدائاً مفهوم رای داور و این‌که در قانون آیین دادرسی مدنی و قانون تجاری بین‌المللی به چه معناست و سپس در خصوص محتوای رأی داوری و لزوم موجه و مدلل بودن آن و عدم مخالفت رأی با قوانین موجد حق پرداخته شده و اوصاف آن مورد بررسی قرار می‌گیرد.

بند اول: تعریف رأی داوری

مقصود از مفهوم رای داوری، رای داوری در قانون آیین دادرسی مدنی و قانون داوری تجاری بین‌المللی است. مطابق ماده 229 قانون آیین دادرسی مدنی، رای دادگاه‌ها، اعم از حکم و قرار است. چنانچه رای دادگاه راجع به ماهیت دعوا و قاطع آن به طور جزئی یا کلی باشد حکم و در غیر این صورت قرار نامیده می‌شود.

 اما در قانون فوق الذکر از رای داوری در باب داوری تعریفی ارائه نشده و تنها در مواد 478 و 480 به ترتیب به تصمیم مرجع داوری درباره توقیف داوری به خاطراناطه و به تصمیم قابل اجرای آن در پایان رسیدگی نسبت به ماهیت دعوا، تصریح شده است و معلوم نیست که این تصمیم رأی داوری محسوب می‌شود یا خیر؟

لکن فقط همین تصمیم قابل اجرا و ابطال در دادگاه صالح به رسیدگی به اصل دعوا می‌باشد. البته در این قانون تنها به رای قابل اجرا اشاره شده است که برای ابلاغ به محکوم علیه و اجرا شدن به دفتر دادگاه ارجاع کننده دعوا به داوری، یا دادگاهی که صلاحیت رسیدگی به اصل دعوا را دارد تسلیم می‌شود.

در قانون داوری تجاری بین‌المللی نیز، رای داوری تعریف نشده است. در نتیجه با توجه به فقدان ارائه تعریف رای داوری در قوانین ایران و با توجه به وحدت ملاک ماده 229 قانون آیین دادرسی مدنی می‌توان گفت که : رای داوری تصمیم مرجع داوری در ماهیت دعوا،پس از ختم رسیدگی داوری است. این رای می‌تواند متضمن تأیید کلی یا جزیی دعوای خواهان و محکومیت به پرداخت پول یا انجام کاری باشد. در عین حال رأی داوری می‌تواند حاکی از رد دعوای خواهان و گاه محکومیت او به خاطر طرح دعوای متقابل از سوی خوانده باشد. این رأی اگر منجربه ختم رسیدگی شود، رأی داوری نهایی نامیده نمی‌شود، چون رای عرفاً زمانی صادر می‌شود که هیأت داوری مأموریت خود را تکمیل وتمام موضوع های مورد اختلاف را رسیدگی کرده باشد.[4]

بطور کلی رسیدگی داور باید منجر به صدور رای ‌شود، رای داوری مانند رای دادگاه است. اگر داور متعدد باشد رأی اکثریت ملاک خواهد بود. رأی داور باید موجه و مدلل بوده و مخالف قوانین موجد حق نباشد. منظور از قوانین موجد حق، قوانین ماهوی یا قوانین شکلی آمره است. مثل قانون تجارت و قانون مدنی و قسمتی آیین دادرسی مدنی که جنبه آمره دارند و همان‌طور که قضات نمی‌توانند از آن عدول کنند، داور نیز حق عدول از آن را ندارد.

سوالات یا اهداف پایان نامه :

 اهداف تحقیق

در پژوهش حاضر سعی شده است که اصولاً در خصوص جایگاه داوری در آیین دادرسی مدنی ایران و موارد بطلان آن پرداخته شود.همچنین در صدد تبیین آثار و جهات ابطال و شناسایی تخلفات موجود و موانع احتمالی که سبب عدم اجرای رأی داوری است می‌باشد. ضمن اینکه این تحقیق تلاش می‌کند تا مسائل علمی مختلفی را که پیرامون مسئله داوری مطرح است در حدود نصاب علمی به چالش کشیده و برای حل نقاط مبهم و ضعف قوانین موجود در حد توان راهکارهایی را پیش رو قرار دهد.

 متن فوق بخش هایی از این پایان نامه بود

برای دیدن جزئیات بیشتر ، خرید و دانلود آنی فایل متن کامل با فرمت ورد

می توانید به لینک زیر مراجعه نمایید:

متن کامل پایان نامه رشته حقوق - مقطع کارشناسی ارشد

لینک متن کامل پایان نامه رشته حقوق با عنوان : ابطال رای داوری   با فرمت ورد


پایان نامه با موضوع ابطال رای داوری

 محتوای رأی داوری

به موجب ماده 482 قانون آیین دادرسی مدنی « رأی داور باید موجه و مدلل بوده و مخالف با قوانین موجد حق نباشد». با توجه به این ماده قاعده یا قواعد حقوقی که رأی داور بر مبنای آن صادر شده، علی القاعده و و باید در رأی مورد اشاره قرار گیرد. در حقیقت، طرفین با ارجاع اختلاف خود به داوری پذیرفته‌اند که اختلاف آن‌ها توسط شخص یا اشخاصی که خود انتخاب کرده و یا در انتخاب، آن‌ها دخالت داشته‌اند و بدون رعایت تشریفات دادرسی مورد رسیدگی و صدور رأی قرار گیرد.و این امر ملازمه‌ای با توافق درخارج شدن از حکومت قواعد موجد حق ندارد. بنابراین، داور نیز مانند دادگاه باید «قوانین موجد حق» یا «قوانین تعیین کننده» را از نظر داشته و از صدور رأی مخالف آن‌ها پرهیز نماید. پس اگر برای مثال، بین وراث در ارتباط با متروکات، اختلافی ایجاد و داوری ارجاع شود، داور نمی‌تواند وارثی را از ارث محروم کرده و یا حتی سهم وارثی را کمتر یا بیشتر از آن چه در قانون پیش بینی شده در نظر بگیرد، اما می‌تواند مالی را که ارزش آن در حد سهم او است به عنوان سهم الارث وی تعیین نماید. البته چنانچه داور اختیار صلح داشته باشد می‌تواند، در همان مثال مزبور با رعایت جوانب، مالی را در سهم وارثی قرار دهد که ارزش آن از سهم الارث او کمتر یا بیشتر باشد.

قانون گذار محتوای رأی داوری را صریحاً پیش بینی ننموده است، اما با توجه به مواد 482 و 489 قانون آیین دادرسی مدنی، رأی داور، علاوه بر خلاصه ادعاها، جهات استحقاق و خواسته‌های طرفین و ادله آن‌ها باید حاوی قواعد حقوقی مبنای  رأی باشد، اما نباید داور را مکلف به استناد به مواد قانونی دانست. مطلبی که موضوع داوری قرار گرفته نیز باید در رأی درج شود. نام مشخصات اصحاب دعوا و عند الاقتضاء وکلای آن‌ها باید در رأی قید شود. رأی داور باید تاریخ داشته و نام و نام خانوادگی داوران در آن قید شده و به امضای داوران رسیده باشد. (مدلول ماده 489 قانون آیین دادرسی مدنی) البته در ماده 30 قانون داوری تجاری بین‌المللی در خصوص شکل و محتوای رأی داوری آمده است که:1- رأی باید به صورت کتبی باشد و به امضای داور و یا داوران برسد. در موردی که داور بیش از یک نفر باشد، امضای اکثریت کافی خواهد بود، مشروط بر اینکه علت عدم امضای دیگر اعضاء ذکر شود. 2- کلیه دلایلی که رأی بر آن‌ها مبتنی است، باید در متن رأی آورده شود، مگر اینکه طرفین توافق کرده باشند که دلایل رأی ذکر نشود، یا رأی براساس شرایط مرضی الطرفین، بر حسب ماده 28 همین قانون صادر شده و باشد.

3-رأی باید حاوی تاریخ و محل داوری موضوع بند 1 ماده 20 باشد.

4- پس از امضای رأی، رونوشت آن باید به هر یک از طرفین ابلاغ شود.

بند سوم: اوصاف رأی داوری

رأی داوری دارای اوصاف و ویژگی‌هایی است که بسیار حائز اهمیت می‌باشد و گاه با رأی دادگاه مشترک و در برخی موارد با آن تفاوت دارد. در ذیل به برخی از اوصاف رای داوری می‌پردازیم.

الف) اوصاف درونی رأی داور

برای شناسایی رأی داور نیازمند توصیف آن هستیم. چرا که هر تصمیمی را که داور اتخاذ می‌کند ممکن است رأی به معنای خاص نباشد و مشمول حمایت‌ها و ضمانت اجرای مقرر قرار نگیرد. برای بیان اوصاف درونی رأی داور نیازمند بررسی عناوین زیر هستیم.

1- توصیف رأی داور

در خصوص رأی داور و اینکه تصمیات داور در چه صورت عنوان رأی  به خود می‌گیرد و از طریق اعتراض قابلیت ابطال را دارد یا خیر؟ باید گفت که نمی‌توان بصورت مطلق هر تصمیمی را که او اتخاذ می‌کند رأی تلقی کرد و تشریفات مخصوص اعتراض به رأی داور را در مورد آن اجرا کرد. چرا که در مواردی ممکن است طرفین شخصی را به عنوان داور انتخاب کرده، تا به جای حل و فصل موضوع و حکمیت، نظر خود را به عنوان یک کارشناس اعلام کند و طرفین بر آن اساس اقدام کنند البته بدون اینکه داور در تصمیم خود، امر اجرایی و الزام یکی از آن‌ها را در نظر داشته باشد. به عنوان مثال در حکم شماره 1038 مورخ 23/6/1327 شعبه ششم دیوان عالی کشور آمده است: « اگر طرفین کارشناسی را داور با حق اصلاح تعیین کنند و مشارالیه نظر کارشناسی اظهار کند (نه داوری) در این صورت نمی‌توان نظریه مزبور را رأی داوری تلقی کرد.»

برای مثال داور اعلام می‌کند که تصرف یکی از طرفین در ملک خود، مصداق تصرف نا متعارف است. اگر این نظر در دادگاه مورد پذیرش قرار بگیرد، متصرف محکوم به رفع مزاحمت می‌شود. زیرا در رابطه طرفین اثرگذار خواهد بود و عدم اعتراض، التزام متصرف به آثار آن را نشان می‌دهد. به نظر می‌رسد که درخواست ابطال را نسبت به چنین نظری نمی‌توان  پذیرفت ؛ در عین حال، ملتزم و متضرر شدن یکی از طرفین و بهره بردن دیگری از آن، امر عجیبی نیست و لازمه احترام به حاکمیت اراده طرفین است. زیر آن‌ها، خود پذیرفته‌اند که داور به عنوان کارشناس نظر دهد.

از نظر تحلیلی، سه وضعیت را می‌توان برای طرفین و نظر داور کارشناس در نظر گرفت:

الف) طرفین تصریح می‌کنند که نظر مذکور برای آن‌ها لازم الاتباع است.

ب) خلاف آن را تصریح می‌کنند.

ج) در این مورد تصریحی ندارند و قرارداد آن‌ها ساکت است.

در حالت دوم، طرفین در واقع نشان داده‌اند که شخص واسطه، داور یا کارشناس نبوده و ذکر این عناوین، با آثاری که نظر آن‌ها دارد، مطابق نیست. بنابراین می‌توان گفت که آن‌ها، درصدد اخذ نظر شخص ثالثی بوده‌اند تا با توجه به آن، امکان رفع اختلاف هموارتر شود، بدون اینکه آن ها را ملزم کند. در این فرض، همانطور که خواسته‌اند، الزامی بر این نظر مترتب نمی‌شود و اگر یکی از آن‌ها نیز طرح دعوا کند دادگاه به عنوان نظر کارشناس به آن نگاه نمی‌کند و نهایت آن‌که، با سایر اوضاع و احوال دعوا تطبیق می‌دهد و همانند سایر ادله تکمیلی از آن استفاده می‌کند.

در حالت اول، نیز ایراد حقوقی برای الزام آور بودن نظر داور کارشناس وجود ندارد و طرفین قرارداد، به آثار آن ملتزم می‌باشند. این امر مانند تعیین ثمن معامله یا موارد مشابه نیست تا ایراد شود که سبب غرر می‌شود. زیرا نظر شخص ثالث، هیچ بخشی از قرار داد را تکمیل نمی‌کند تا علم به آن، شرط صحت قرارداد باشد. در واقع، این نظر، جنبه کشفی دارد و نه تأسیسی و این اندازه اعطای اختیار به شخص ثالث که در اختلاف آن‌ها، واقع را احراز کند، بدون اینکه قضاوت نماید، فاقد اشکال است.

در حالت سوم، نیز باید قرارداد را تفسیر و آن را به یکی از دو حالت مذکور ملحق کرد؛ اما اگر تردید همچنان وجود داشته باشد و نتوان یکی از دو حالت «تصریح به الزام  آوربودن» یا « تصریح به غیر الزام آور بودن» را به دست آورد، نمی‌توان آن را امری الزام آور دانست.

می‌دانیم که اصل، عدم اثبات چنین اثری است و هر جا تردید باشد باید قدر متقین آثار آن را محزر دانست و از سوی دیگر، حکم یا اماره قانونی نیز به این امر نداریم. تنها ممکن است گفته شود که صرف پیش بینی چنین امری در قرارداد، با توجه به اصل التزام به تعهدات و شروط آن ، اقتضای الزام آور بودن را دارد و مدعی عدم الزام، باید دلیل ارائه دهد؛ اما باید گفت که الزام آور بودن نظر مذکور، عین ادعا است که براساس خود قرارداد نمی‌توان آن را مدلل کرد. همان‌طور که اگر در «تحقق داوری» تردید باشد، اصل، عدم آن است و یکی از مهمترین علل آن نیز به این نکته مهم بر می‌گردد که مراجعه مستقیم به دادگاه، باید با دلیل قاطع سلب گردد و در صورت تردید، نمی‌توان کسی را از مراجعه مستقیم به دادگستری بازداشت، به همان ترتیب نیز در صورت تردید در اینکه آیا این نظر الزام  آور است یا خیر، از آن‌جا که الزام آور بودن آن، به منزله نفی بررسی مجدد قضایی است و به نوعی، باعث سلب رسیدگی دادگاه می‌شود و دادگاه تکلیف دارد آن را در دعوای طرفین اعمال کند، باید اصل بقای حق و اختیار دادگاه را اعمال نمود و اقتضای این اصل نیز غیر الزام آور بودن نظر مذکور است.[1]

 

2- قصد انشاء در صدور رأی

داور باید در جریان داوری حضور فعالی داشته و در انشای رأی باید قصد داشته و با توجه به مفاد آن رأی صادر نماید.در غیر این صورت، رأی نقض خواهد شد و در صورتی که تعداد داوران متعدد باشد، هر کدام از آن‌ها باید رأساً وارد فرآیند داوری شده و اتخاذ تصمیم کنند و بعضی از داوران نمی‌توانند به داوران دیگر اعتماد کرده و تنها صدور رأی دخالت کنند. « در واقع صدور رأی یک عمل حقوقی است که نیازمند قصد انشاء و توجه صادر کننده می‌باشد تا نشان دهد که برای فصل خصومت وتأسیس نظم حقوقی جدیدی مبادرت به این عمل حقوقی می‌شود و اخبار واعلام یا تأیید و تنفیذ نوشته‌ای که دیگران تهیه کرده‌اند، رأی محسوب نمی‌شود.»[2]

در یک مورد خواهان با اقامه دعوا درصدد استراداد نوشته‌ای برآمد که ادعا می‌شد برای داوری است و باید از سوی داور و طرف دیگر، مسترد شود؛ در حالی که آن نوشته، اساساً رأی داوری نبوده و نفی را متوجه خواهان نمی‌نمود. در دادنامه شماره 8909975112701493 مورخ 16/11/1389 موضوع پرونده شماره 890556 شعبه 32  دادگاه عمومی مشهد، در این خصوص بیان می‌کند: «آقای حمید… به وکالت از طرف حسن… و خانم زهرا… دعوایی را با خواسته اثبات صحت و اصالت نظریه و گواهی بنگاه و تسلیم اصل این نظریه و گواهی به طرفیت آقای محمدرحیم… و آقای علی… مطرح کرده‌اند و در توضیح این خواسته بیان داشته‌اند که پس از انعقاد قرارداد مشارکت در ساخت یک باب ساختمان قدیمی بین خواهان‌ها و آقای … در تاریخ 1/5/1386 از تحقق تخلفاتی از سوی ایشان (…) خواهان‌ها موارد تخلف را به بنگاهدار که خوانده اول می‌باشد اعلام داشته‌اند و نامبرده پس از تصدیق این موارد از تحویل اصل این نوشته امتناع می‌کند. خوانده اول دعوا را انکار می‌کند و اظهار می‌دارد به عنوان داور نظریه‌ای را آ ماده کرده و درصدد ابراز آن است. خوانده دوم اعلام می‌دارد موارد تخلف از سوی طرف قرارداد (مالک یعنی خواهان‌ها) به خوانده اول اعلام شده است و مورد تایید وی نمی‌باشد. با توجه به این مقدمه، نظر به این‌که در بند 17 قرارداد مورد توافق طرفین آمده است که در صورت اختلافات احتمالی بین طرفین به حکمیت مدیر دفتر املاک… اعلام رضایت دارند و معنی این شرط، پیش‌بینی داوری در روابط طرفین می‌باشد و نظر به این‌که خواهان‌ها چند مورد تخلف خوانده دوم را در سند عادی مرقوم و یک طرفه و بدون دخالت خوانده مذکور به آقای محمدرحیم تسلیم کرده‌اند و مطابق اصول حقوقی حاکم بر تعهدات و الزام‌هایه قراردادی اگر موارد مذکور با حضور و تایید شخص مورد ادعا (متخلف ادعایی) تنظیم نشده باشد فاقد هر نوع اثری است و یکی از طرفین قرارداد نمی‌تواند احراز کننده تخلف دیگری باشد و نظر به این‌که  آقای محمدرحیم نیز به عنوان  داور تعیین شده است و تنها اختیاری که دارد همین است که مطابق قواعد پس از ارجاع اختلاف طرفین، به صدور رای داوری اقدام کند و این امر با توجه به قصد و نیت صدور رای داوری تحقق می‌یابد زیرا صدور رای، عمل حقوقی است که نیازمند قصد انشا و توجه صادر کننده می‌باشد و نظر به این‌که حتی با فرض ثبوت ادعای خواهان‌ها در مورد انتساب نوشته عادی به خوانده اول، هیچ نفعی در این دعوا مترتب نمی‌شود زیرا آقای داور نه به عنوان داوری و حکمیت به امضای این سند عادی اقدام کرده است و نه آن را به عنوان رای داوری قبول دارد و بنابراین، این نوشته، اخبار و اعلامی است که از سوی یکی از طرفین قرارداد تهیه شده و طرف دیگر اساساً آن را امضا نکرده و شخص ثالث که هیچ اختیاری ن دارد و اخبار و تفصیر وی اثری در وضعیت طرف دیگر ندارد، آن را امضاء نموده است و  آقای داور این نوشته را به عنوان رای تایید نکرده است زیرا معنی ندارد بدون رسیدگی و بررسی سخن طرفین و جلسه رسیدگی و انشا محکومیت، رایی صادر شود و به همین دلیل در زنان صدرو، عنوان حقوقی داور و رای داوری را نداشته و ثالث محسوب می‌شود که مطابق اصول نمی‌توان برخلاف حقوق دیگران نوشته‌ای را بر علیه خود آن‌ها تهیه کند و در صورت اقدام، اثری بر این نوشته مترتب نخواهد شد. به عبارت دیگر این نوشته شهادت محسوب می‌شود که به حسب ماده 1285 قانون مدنی حکم سند را ندارد و حتی اگر دادگاه به ا ین نتیجه برسد که امضاء داور ذیل آن است، فاقد اثر تعلیقی خواهد شد و نظر به این‌که با اوصاف پیش‌گفته اطلاق نظریه داوری که مورد اشاره وکیل خواهان‌ها قرار گرفته است، صحیح نمی‌باشد و موارد رسیدگی دادگاه وجود نفع است که توجیه کننده دعوا باشد و چنین نفعی متصور نیست لذا دادگاه با اجازه حاصل از ماده 2 و بند 7 و 10 ماده 84 قانون آیین دادرسی مدنی قرار رد دعوای خواهان‌ها را صادر و اعلام می‌دارد.[3]

سوالات یا اهداف پایان نامه :

 اهداف تحقیق

در پژوهش حاضر سعی شده است که اصولاً در خصوص جایگاه داوری در آیین دادرسی مدنی ایران و موارد بطلان آن پرداخته شود.همچنین در صدد تبیین آثار و جهات ابطال و شناسایی تخلفات موجود و موانع احتمالی که سبب عدم اجرای رأی داوری است می‌باشد. ضمن اینکه این تحقیق تلاش می‌کند تا مسائل علمی مختلفی را که پیرامون مسئله داوری مطرح است در حدود نصاب علمی به چالش کشیده و برای حل نقاط مبهم و ضعف قوانین موجود در حد توان راهکارهایی را پیش رو قرار دهد.

 متن فوق بخش هایی از این پایان نامه بود

برای دیدن جزئیات بیشتر ، خرید و دانلود آنی فایل متن کامل با فرمت ورد

می توانید به لینک زیر مراجعه نمایید:

متن کامل پایان نامه رشته حقوق - مقطع کارشناسی ارشد

لینک متن کامل پایان نامه رشته حقوق با عنوان : ابطال رای داوری   با فرمت ورد


دانلود پایان نامه ارشد با موضوع بررسی تفاوت بین مفاهیم بطلان و ا

موجه و مدلل بودن رأی داور

در ماده 296 قانون آیین دادرسی مدنی آمده است که: رأی دادگاه پس از انشاء لفظی باید نوشته شود و به امضای داوری یا دادرسان برسد و نکات زیر در آن رعایت شود. در بندهای 3 و4 این ماده به ترتیب آمده است.

بند 3- موضوع دعوا و درخواست طرفین.

بند 4- جهات، دلایل، مستندات، اصول و مواد قانونی که رأی براساس آن‌ها صادر شده است.

در واقع، این موارد جز عناصر اصلی مدلل و موجه بودن رأی دادگاه به شمار می‌آیند که علاوه بر امتناع طرفین اختلاف از موجبات اعتبار دادرس و دادگاه محسوب می‌شوند. اما در صورتی که این عناصر رعایت نشوند، در قانون ضمانت اجرای صریحی وجود ندارد و مشخص نیست که صرف نظر از نتیجه رأی امکان نقض آن وجود دارد یا خیر؟

ماده 23 قانون امور حسبی نیز بیان می‌دارد: « تصمیم دادرس باید موجه و مدلل باشد.»

البته در ماده 373 قانون آیین دادرسی مدنی آمده است: چنانچه مفاد رأی صادره با یکی از مواد قانونی مطابقت داشته باشد، لکن اسباب توجیهی آن با ماده‌ای که دارای معنای دیگری است تطبیق شده رأی یاد شده نقض می‌گردد. اما این امر نیز توجیه کننده نقض رأی دادگاه، در صورتی که از حیث نتیجه صحیح باشد، نیست مگر اینکه بگوییم لازمه احراز این حکم، مدلل و موجه بودن آن است تا امکان یا عدم امکان تعارض در آن، قابل ارزیابی باشد.

موجه بودن رأی در معنای خاص یعنی مبتنی بودن آن بر جهات عقلایی، منطقی، قانع کننده و همه جانبه  نگریستن به مسائل مورد اختلاف است. به نحوی که خواننده احساس کند، همه امور مورد اختلاف قطعی یا احتمالی مورد توجه دادگاه بوده و پاسخ روشنی به انتظار اصحاب دعوا داده است.

مدلل بودن هم در معنای خاص توجه به دلیل اثباتی و نوعی است که ممکن است به صورت مختصر یا با ارزیابی مفصل دلایل همراه باشد. اگر مراجع قضایی بالاتر به اندازه کافی مشرف برامور موضوعی وحکمی دعوا باشند، دادگاه نخستین، ضرورت کمتری برای تفصیل مسایل مورد اختلاف خواهد داشت.

به عبارت دیگر مقصود از موجه بودن و مدلل بودن، امری است فراتر از صرف اشاره به برخی از مواد قانونی یا دلایل کلی که ممکن است در بسیاری از دعاوی موجود باشند. هردادگاهی برای نظر خود، توجیهاتی دارد که در قسمت مقوله‌ رأی، آن ها را ذکر می‌کند، بدون اینکه نیازی به الزام قانونی داشته باشد.

موجه بودن در معنای عام می‌تواند مدلل بودن را نیز در برگیرد. از نظر دکترین حقوقی، توجیه رأی، از جمله برای رسیدن به این اهداف است:

1- اصحاب دعوا بر رأی نظارت کرده و ازاینکه چرا محکوم علیه یا محکوم له شده اند آگاهی یافته و از دلایل دادگاه بر این امر باخبر می‌شوند تا در صورتی که در بیان دلایل و اظهاراتشان اشتباهی کرده باشند آن را جبران کنند. به این صورت که گاهی امکان دارد دلیل یا اظهاری از دید اشخاص موجه به نظر برسد ولی از دیدگاه دادرس آن اظهارات بی ارزش بوده و اشخاص بر این مسئله در زمان صدور حکم دادگاه پی ببرند. پس اگر رأی دادگاه برای طرفین توجیه کافی داشته باشد، فرصت جبران و تقویت موضع را در مراحل بعدی بوجود خواهد آورد. بدین سان توجیه رأی در یکی از وثیقه های آزادی عمومی وحافظ حقوق بشر در جامعه است.»[1]

2- اگر دادرس تلاش نماید که رأی موجه انشا کند، حقیقت و عدالت بهتر تأمین می‌شود، زیرا ممکن است ذهن دادرس، مشغول افکار متعددی ‌شود که پایه و مایه‌ای نداشته باشند اما وقتی مکتوب شده و دلایل مناسبی آن‌ها را حمایت کند، به نحوی که توجیه آن برای هر خواننده ای میسر باشد، اطمینان از صحت حکم و تحلیل درست بیشتر می‌شود.[2]

به طور کلی رأی دادگاه در صورتی موجه می‌باشد که هرشخصی به طور نوعی از اصحاب دعوا گرفته (محکوله و محکوم علیه) تا ناظرین بی طرف، مراجع بالاتر از جمله دیوان عالی کشور و دادگاه تجدید نظر که هیچ یک نفعی در جریان دعوا ندارند احساس کنند که رأی بطور منصفانه و بی‌طرفانه و با احاطه به همه جوانب صادر شده است. در واقع تفسیری که می‌توان در اینجا از معنای موجه بودن کرد این است که دادرس تلاش می‌کند طرفین دعوا را به ظاهر اقدامات خود قانع کند و به آن‌ها این اطمینان و اعتماد را بدهد که به تمامی اظهاراتشان توجه داشته است و از طرفی  مدلل بودن، قالب رای را مستحکم و آن را به قواعد حقوقی نزدیک می‌کند. اما موجه بودن انعطاف رأی و تطبیق آن با انتظارات طرفین رابرآورده می‌سازد. از آن‌چه که بیان شد به طریق اولی می‌توان در مورد رأی داور نیز استفاده کرد. همان‌طور که پیش از این گفتیم ماده 482 قانون آیین دادرسی مدنی و بند 2 ماده 30 قانون داوری تجاری بین المللی در خصوص لزوم موجه و مدلل بودن رأی داور تصریح کرده‌اند. به عقیده دکتر خدابخشی اگر رأی معلوم نباشد براساس چه روش و منشی صادر شده باید باطل شود. چراکه دادگاه نمی‌تواند به اندازه‌ای در رأی داور دخالت کند که مستلزم بازبینی مطلق  و همه جانبه باشد. در خصوص جهات ابطال رأی در فصول آینده صحبت خواهد شد. بنابراین رأیی که هرگونه تحلیل یا پیش بینی روش منطقی داور را از دادگاه سلب نماید، مستلزم بطلان است زیرا انتظار طرفین از توجیه آن‌ها توسط داور، بیشتر از انتظار از دادگاه است؛ زیرا خود داور را انتخاب کرده و او را بر امور خود مسلط نموده‌اند و به دنبال عدالت خصوصی هستند و این در صورتی تحقق می‌یابد که داور با توضیحات روشن، تشریح موضوع اختلاف وتوجه به همه آن‌چه طرفین خواسته‌اند یا انتظار متعارف آن‌هاست، رایی صادر کند که برای طرفین قانع کننده باشد، در غیر این صورت رأی او قابل نقض خواهد بود.[3]

برخی دیگر همچون دکتر شهبازی نیا نظر دیگری دارند: «قانون آیین دادرسی دادگاه‌های عمومی و انقلاب در امور مدنی با اینکه در ماده 482 موجه و مدلل بودن رأی داور را ضروری می‌داند، لیکن در باب رابطه آن با قواعد حقوقی صرفاً بر عدم مخالفت رأی با قوانین موجد حق تأکید می‌کند، ضمن اینکه در ماده 498 نیز صرفاً ضمانت اجرای مغایرت رأی با قوانین موجد حق را بر می‌شمارد. صرف نظر از اختلاف دیدگاه‌ها در باب مفهوم « مغایرت با قوانین موجد حق» روشن است که عدم مغایرت با ضرورت ابتنای بر قواعد حقوقی مترادف نیست و از ضرورت «موجه و مدلل بودن» هم نمی‌توان لزوماً ضرورت توجیه حقوقی رأی و ابتنای آن بر قواعد حقوقی را استفاده کرد. »[4]

برخی استاتید دیگر همچون دکتر عبدالله شمس بیان می‌دارند: « نباید داور را مکلف به استناد به مواد قانونی دانست»[5]

در رویه قضایی، رأیی که در خصوص ضمانت اجرای موجه بودن رأی داور که آن را با ابطال رأی پاسخ داده باشد صادر نشده است.[6]

سوالات یا اهداف پایان نامه :

 اهداف تحقیق

در پژوهش حاضر سعی شده است که اصولاً در خصوص جایگاه داوری در آیین دادرسی مدنی ایران و موارد بطلان آن پرداخته شود.همچنین در صدد تبیین آثار و جهات ابطال و شناسایی تخلفات موجود و موانع احتمالی که سبب عدم اجرای رأی داوری است می‌باشد. ضمن اینکه این تحقیق تلاش می‌کند تا مسائل علمی مختلفی را که پیرامون مسئله داوری مطرح است در حدود نصاب علمی به چالش کشیده و برای حل نقاط مبهم و ضعف قوانین موجود در حد توان راهکارهایی را پیش رو قرار دهد.

 متن فوق بخش هایی از این پایان نامه بود

برای دیدن جزئیات بیشتر ، خرید و دانلود آنی فایل متن کامل با فرمت ورد

می توانید به لینک زیر مراجعه نمایید:

متن کامل پایان نامه رشته حقوق - مقطع کارشناسی ارشد

لینک متن کامل پایان نامه رشته حقوق با عنوان : ابطال رای داوری   با فرمت ورد


پایان نامه ارشد با موضوع بررسی تفاوت بین مفاهیم بطلان و ابطال

اوصاف بیرونی رأی داور

1- داخلی و خارجی بودن رأی

رأی داور، همانند رأی دادگاه می‌توانند متصف به وصف ملی یا خارجی باشد اما برخلاف رأی دادگاه، احزار این اوصاف در مورد رأی داور، خالی از ابهام و اختلاف نیست. آرای داوری را از حیث تابعیت و وابستگی رأی به یک نظام حقوقی معین به رأی داخلی و رأی خارجی تقسیم می‌نمایند. برای تعیین تابعیت رأی و تشخیص آرای داوری داخلی و خارجی معیارهای مختلفی ارائه شده است. ولی دو معیار از اهمیت زیادی برخوردار هستند که شامل معیار جغرافیایی و معیار قانونی حاکم بر آیین داوری است. اعمال معیار جغرافیایی برای تعیین تابعیت بیشتر در نتیجه ماهیت قضایی رأی داوری است. طبق این نظر داور به هنگام صدور رأی جانشین قاضی شده و مستقلاً و بدون توجه به اراده اصحاب دعوا، رأی صادر می‌کند، در نتیجه رأی داوری نیز مانند حکم دادگاه وابسته به محل صدور آن است. براساس معیار قانونی نیز، رأی تابعیت کشوری را دارد که طرفین با توافق خود قانون آن را بر رسیدگی‌های داوری حاکم دانسته اند.[1]

تشخیص این وصف دارای آثار مهمی است که به طور عمده به صلاحیت دادگاه ملی برای رسیدگی به دعوای ابطال مربوط می‌شود. نظریه شماره 6872/7 مورخ 14/9/1383 اداره کل امور حقوقی و اسناد قوه قضائیه در این خصوص بیان می‌دارد: « با عنایت به مقررات قانون داوری تجاری بین‌المللی مصوب 26/6/1376 و قانون الحاق دولت جمهوری اسلامی ایران به کنوانسیون شناسایی و اجرای احکام داوری خارجی تنظیم شده در نیویورک ( به تاریخ 10 ژوئن 1958 میلادی یا 3/4/1337 شمسی) مصوب 21/1/1380 و قانون موافقت‌نامه بین دولت جمهوری اسلامی ایران و کمیته حقوقی مشورتی آسیایی – آفریقایی راجع به ایجاد مرکز منطقه‌ای داوری در تهران مصوب 23/5/1380 مجلس شورای اسلامی و 20/2/1382 مجمع تشخیص مصلحت نظام، اگر رأی داوری بین المللی توسط داور یا هیأت داوری یا سازمان داوری یا مرکز منطقه‌ای داوری تهران، در ایران صادر شود و مستند رأی مزبور، قرارداد داوری باشد که هنگام تنظیم ان یکی از طرفین تبعه ایران نبوده، در کشورهایی که به کنوانسیون شناسایی و اجرای احکام داوری خارجی تنظیم شده در نیویورک ملحق شده‌اند، رأی موصوف در زمره احکام داخلی آن کشورها نخواهند بود ولواینکه طبق مقررات کنوانسیون از آن دولت ها، اجرای رأی داوری بین المللی مزبور تقاضا شود و آن‌ها آن رأی را اجرا کنند و اما حکم داوری بین المللی موصوف ، چون در جمهوری اسلامی ایران صادر شده و در ایران هم قابل اجراست، در زمره احکام داخلی نیز محسوب می‌شود.»[2]

2- اعلامی و اجرایی بون رأی داور

گاهی رأی داور با وجود اقتضای اجرایی بودن به صورت اعلامی بیان می‌شود. مثلاً داور اعلام می کند که آقای حسین مبلغ  معینی به آقای علی بدهکار است. اما از محکوم شدن آقای علی سخن نمی‌گوید. چنانچه هر یک از طرفین از داور بخواهند که میزان بدهی را احراز نماید نقش داور احراز کننده‌است نه محکوم کننده و اگر چنانچه طرفین از داور بخواهند که در مورد مبلغ مورد اختلاف آن‌ها رأی دهد، داور دراین مورد درصدد تأسیس تازه‌ای است که قابلیت اجرایی نیز دارد و اگرچه نحوه انشای رأی، تأثیری در ماهیت آن ندارد ولی چنانچه به طور وضوح چهره اعلامی داشته باشد نمی‌توان براساس آن اجرائیه صادر کرد.

حال چنانچه در خصوص اعلامی یا اجرایی بودن رأی داور دچار تردید شویم، از یک طرف اصل، عدم اقتضای صدور اجرائیه است زیرا قدر متقین رأی داور، اعلام حق و تعهد می‌باشد و اجرایی بودن آن مورد تردید است و از طرف دیگر، قصد اصلی طرفین از داوری، ریشه کن شدن اختلاف و پرهیز از مراجعه به دادگاه است که این امر قابلیت صدور اجرائیه را به رأی داور می‌دهد، مگر اینکه خلاف آن ثبات شود. به نظر می‌رسد که رأی داور جنبه اعلامی دارد اما باید آن را به سمت اجرایی بودن تفسیر کرد.

از جمله آرایی که براین نظر صحه گذاشته و رأی داور را اعلامی دانسته است، دادنامه شماره 1238 مورخ 15/9/1384 شعبه 15 دادگاه تجدید نظر استان تهران است که ضمن نقض رأی نخستین و رد دعوای بطلان تأکید می‌کند که رأی داور جنبه اعلامی دارد و قابل صدور اجرائیه نیست.

در مواردی هم که رأی داور روشن نیست به این صورت که به اصل ادعا رسیدگی کرده و رأی صادر نموده است اما در خصوص جزئیات اظهار نظری نکرده قابل ابطال نیست و دادگاه می‌تواند با رسیدگی و رفع ابهام جزئیات را روشن کند. به عنوان مثال داور رأی به پرداخت خسارت داده ولی میزان آن را تعیین نکرده است. در این مورد محکوم له می‌تواند براساس رأی صادر شده به دادگاه مراجعه کرده و طرح دعوا نماید و دادگاه، اصل ورود خسارت را مفروض می‌داند وتنها برای تعیین میزان خسارت آن را به کارشناسی ارجاع می‌دهد.

 به طور کلی با توجه به قصد طرفین و مجموع قواعد داوری که در حمایت از رأی داور است، به نظر می‌رسد که رأی به قوت خود باقی بوده و در حدود خود لازم الاتباع می‌باشد زیرا دلیلی برای بطلان چنین رأیی وجود ندارد.

3- سند عادی یا رسمی بودن رأی داور

در اینکه آیا رأی داور در تقسیم بندی اسناد، جزو سند رسمی محسوب می‌شود یا عادی، تقریباً همه نویسندگان حقوق متفق القول هستند که رأی داور، ویژگی‌های سند رسمی را ندارد.[3] به عبارت دیگر چون رأی داور شرایط مندرج در ماده 1287 قانون مدنی را در خصوص اسناد رسمی ندارد و دفاتر اسناد رسمی یا در اداره ثبت اسناد و املاک یا در نزد سایر مأمورین رسمی تنظیم نشده سند رسمی محسوب نشده و به همین دلیل ادعای انکار یا تردید نسبت آن مسموع می‌باشد. در بین حقوق‌دانان دکتر عبدالله شمس بر این نظر می‌باشد.

برخی دیگر می‌گویند: « احکام دادگاه ها از اسناد رسمی به شمار می‌رود ولی برای رأی داور نمی‌توان این امتیاز را قایل شد زیرا داور از مقامات رسمی محسوب نمی‌گردد مگر اینکه بگوییم قانون گذار با اعطای اختیار داوری، آن‌ها را به منزله مقامات رسمی محسوب داشته ، بنابراین رأی آن‌ها در عداد اسناد رسمی به شمار می‌رود. این عقیده با اصول قانونی ما هماهنگ نیست. زیرا رأی داور بیشتر دارای طبیعت قرارداد بوده و وجه جامع آن با حکم دادگاه کمتر است. در هر حال آن‌هایی که رأی داور را سند رسمی تلقی می‌کنند، می‌گویند همان‌طور که اعتبار سند رسمی فقط با اثبات جعلیت ممکن است از بین برود، اعتبار رأی داور هم فقط با اثبات این امر منتفی خواهد شد.»[4]

بطور کلی اگر رأی داور به صورت رسمی و در قاب قرارداد داوری یا قرارداد اصلی نیز تنظیم شده باشد باز هم رسمی نیست و جزء اسناد عادی به حساب می‌آید. در حالی که اگر داور در دفاتر رسمی نظر خود را ثبت نماید، آن گاه می‌توان به رأی داور اعتبار سند رسمی را داد و آثار این گونه اسناد را بر آن مترتب کرد. اما اگر چه رأی داور جزء اسناد رسمی محسوب می‌گردد ولی برای صدور اجرائیه وسایر تشریفات قانونی آن باید به دادگاه مراجعه کرد. چراکه داور، وکیل طرفین محسوب نمی‌شود و نمی توان تعهداتی که یک وکیل باید انجام  دهد از داور انتظار داشت.

 مواد 92 و 93 قانون ثبت اسناد املاک مقرر می‌دارد: « مدلول کلیه اسناد رسمی راجع به دیون و سایر اموال منقول بدون احتیاج حکمی از محاکم عدلیه لازم الاجراست مگر در مورد تسلیم عین منقولی که شخص ثالثی متصرف و مدعی مالکیت آن است» و ماده 93: «کلیه اسناد رسمی راجع به معاملات املاک ثبت شده مستقلاً و بدون مراجعه لازم الاجراست.»

اسناد رسمی براساس این مواد با شرایطی لازم الاجرا هستند ولی این مسئله به طور مستقیم به رأی داور مربوط نمی‌شود و مستقیماً و در خصوص  تعهدات خود شخص یا تعهداتی که با عنوان نمایندگی دارد مربوط است.

دادگاه عالی انتظامی قضات در حکم شماره 4473 و 4474 مورخ 30/3/1328 آورده است: « وقتی بر حسب قرارداد خارجی امری رجوع به داوری شد و داورها رأی خود را دادند، تقاضای اجرای آن طبق ماده 662 قانون آیین دادرسی مدنی می‌بایست از محکمه ای که صلاحیت رسیدگی به اصل موضوع را دارد به عمل آید و در این حکم فرقی نیست بین اینکه قرارداد خارجی در دفتر اسناد رسمی ثبت شده یا نشده، به هر حال مرجع دستور اجرای آن دادگاه صلاحیت‌دار خواهد بود.بنابراین مراجعه به دفتر ثبت اسناد برای اجرای رأی داور به عنوان اینکه قرارداد داوری در دفتر اسناد صورت گرفته بی رویه و بادستور قانونی سازگار نبوده است. ولی مراجعه به دادگاه برای ابطال رأی داور به دعوای انطباق مورد با یکی از موارد مذکوره در ماده 665 به اجازه ماده 666 جایز و به جا بوده، زیرا همان‌طوری که اجرای رأی داور می‌بایست از محکمه‌ای که صلاحیت رسیدگی به اصل موضوع را دارد تقاضا شود، تقاضای ابطال رأی داور هم به موجب ماده 666 به همان محکمه راجع است و با فرض جواز ارجاع این امر به دادگاه، توقف اجرای حکم داور به طبق ماده 667 با همان دادگاه خواهد بود و در این باب فرقی نیست بین اینکه دستور اجرا از همین دادگاه صادر شده است و یا از مقام دیگری و نیز بر حسب اطلاق ماده مذکور فرقی نیست بین اینکه مقامی که دستور اجرای حکم را داده، حق آن را قانوناً داشته و یا نداشته باشد. لذا ایراد حاکم دادگاه به اینکه ورقه اجراییه صادر از دفاتر اسناد رسمی را بدون اخذ تأمین توقیف نموده و این امر بر خلاف ماده 5 قانون مصوب 1322 است وارد نیست؛ زیرا مورد از مصادیق آن ماده نبوده است و من باب تفریغ برتقاضای ابطال این تقاضا شده است و اجازه توقیف در چنین موردی مطلقاً جایز وخالی ازاشکال بوده است.»[5]

سوالات یا اهداف پایان نامه :

 اهداف تحقیق

در پژوهش حاضر سعی شده است که اصولاً در خصوص جایگاه داوری در آیین دادرسی مدنی ایران و موارد بطلان آن پرداخته شود.همچنین در صدد تبیین آثار و جهات ابطال و شناسایی تخلفات موجود و موانع احتمالی که سبب عدم اجرای رأی داوری است می‌باشد. ضمن اینکه این تحقیق تلاش می‌کند تا مسائل علمی مختلفی را که پیرامون مسئله داوری مطرح است در حدود نصاب علمی به چالش کشیده و برای حل نقاط مبهم و ضعف قوانین موجود در حد توان راهکارهایی را پیش رو قرار دهد.

 متن فوق بخش هایی از این پایان نامه بود

برای دیدن جزئیات بیشتر ، خرید و دانلود آنی فایل متن کامل با فرمت ورد

می توانید به لینک زیر مراجعه نمایید:

متن کامل پایان نامه رشته حقوق - مقطع کارشناسی ارشد

لینک متن کامل پایان نامه رشته حقوق با عنوان : ابطال رای داوری   با فرمت ورد


دانلود پایان نامه با موضوع بررسی تفاوت بین مفاهیم بطلان و ابطال

آثار رأی داوری

رأی داور یا داوران در صورتی که با رعایت اصول و موازین قانونی صادر شده باشد، دارای آثار و نتایجی به شرح ذیل می‌باشد:

بند اول: اثر نسبی و اعتراض ثالث

بر طبق ماده 495 قانون آیین دادرسی مدنی، رأی داور فقط درباره طرفین دعوا و اشخاصی که دخالت و شرکت در تعیین داور داشته‌اند و مقائم مقام آنان معتبر است و نسبت به اشخاص دیگر تأثیری نخواهد داشت. بنابراین رأی داور همچون رأی دادگاه اثر نسبی دارد و باید پذیرفت که رأی داور علی‌القاعده تنها علیه محکوم علیه و قائم مقام او قابل اجراء و قابل استناد می‌باشد.

 بنابراین کسانی که خود یا نماینده آن‌ها در تعیین داور نقشی نداشته‌اند، نه تنها الزامی به قبول یا تسلیم شدن در مقابل رأی داور ندارند بلکه به تجویز ماده 418 قانون آیین دادرسی مدنی می‌توانند نسبت به رأی داور اعتراض نمایند.

ماده 418 قانون آیین دادرسی مدنی مقرر دارد: « ….. شخص ثالث حق دارد به هرگونه رأی صادره از دادگاه‌های عمومی، انقلاب و تجدید نظر اعتراض نمایند و نسبت به حکم داور نیز کسانی که خود یا نماینده آنان در تعیین داور شرکت نداشته‌اند می‌توانند به عنوان شخص ثالث اعتراض کنند.»

بنابراین رأی داور نیز ممکن است با حقوق اشخاصی غیر از طرفین دعوا و اشخاصی که در تعیین داور دخالت و شرکت نداشته‌اند برخورد پیدا نماید؛ در این صورت اشخاص مورد اشاره می توانند به صراحت ماده 418 قانون آیین دادرسی مدنی به عنوان ثالث  نسبت به رأی اعتراض ثالث نمایند. نتیجاً آن‌که رأی داور از این حیث با حکم دادگاه تفاوتی ندارد و همان گونه که رأی داور می‌تواند در مواردی علیه ثالث مورد استفاده قرار گیرد، اجرای آن علیه ثالث( در صورتی که عین محکومه علیه  رأی داور در تصرف شخصی غیر از محکوم علیه باشد ) نیز می‌تواند قابل تصور باشد و در این صورت ثالث راهی جز اعتراض ثالث، حسب مورد طاری و یا اصلی نسبت به آن ندارد.

ماده 420 قانون آیین دادرسی مدنی مقرر می‌دارد:« اعتراض اصلی باید به موجب دادخواست  و به طرفیت محکوم له و محکوم علیه رأی مورد اعتراض باشد. این دادخواست به دادگاهی تقدیم می‌شود که رأی قطعی معترض عنه را صادر کرده است. ترتیب دادرسی مانند دادرسی نخسیتن خواهد بود.»

و ماده 490 قانون آیین دادرسی مدنی بیان می‌دارد : «… هر یک از طرفین می‌تواند ظرف بیست روز بعد از ابلاغ رأی داور از دادگاهی که دعوا را ارجاع به داوری کرده یا دادگاهی که صلاحیت رسیدگی به اصل دعوا را دارد، حکم به بطلان رأی داور را بخواهد. در این صورت دادگاه مکلف است به درخواست رسیدگی کرده هرگاه رأی از موارد مذکور در ماده فوق باشد، حکم به بطلان آن دهد و تا رسیدگی به اصل دعوا و قطعی شدن حکم به بطلان، رأی داور متوقف می‌ماند.»

بنابر مراتب فوق در این مواد حسب مورد اعتراض ثالث اصلی نسبت به رأی داور، در صلاحیت دادگاهی است که دعوا را به داوری ارجاع نموده و یا دادگاهی است که صلاحیت رسیدگی به اصل دعوا را داشته است.

همچنین بر طبق 421 قانون آیین دادرسی مدنی: « اعتراض طاری در دادگاهی که دعوا در آن مطرح است، بدون تقدیم دادخواست به عمل خواهد آمد، ولی اگر درجه دادگاه پایین تر از دادگاهی باشد که رأی معترض عنه را صادر کرده، معترض دادخواست خود را به دادگاهی که رأی را صادر کرده است تقدیم می‌نماید و موافق اصول، در آن دادگاه رسیدگی خواهد شد. »

بر طبق این ماده هم اعتراض ثالث طاری نیز در هر حال باید در دادگاهی مطرح شود که رأی داوری به عنوان دلیل علیه ثالث مورد استناد قرار گرفته و رسیدگی به آن در هر حال در صلاحیت همین دادگاه می‌باشد.

نیز بر طبق ماده 423 قانون آیین دادرسی مدنی، در صورتی که دادگاه تشخیص دهد حکمی که درباره اعتراض طاری به رأی داور صادر می‌شود مؤثر در دعوای اصلی خواهد بود، رسیدگی به دعوا را تا حصول نتیجه اعتراض به تأخیر می‌اندازد. و براساس ماده 425 قانون آیین دادرسی  مدنی، اعتراض ثالث به رأی داور نیز چنانچه وارد تشخیص داده شود، موجب می‌گردد که فقط آن قسمت از رأی که مورد اعتراض قرار گرفته است و به حقوق ثالث خلل وارد می‌کند نقض شود.

«اعتراض به رأی داور مانع  اجرای آن نیست. البته باید پذیرفت که درباره اثر تعلیقی اعتراض ثالث نسبت به رأی داور ماده 424 قانون آیین دادرسی مدنی و ماده 493 همین قانون با توجه به اطلاق آن قابل اجراست.»[1]

و اما توضیحی درباره عبارت «خواه نماینده آنان در تعیین داور شرکت نداشته‌اند …..» مذکور در ماده 418 قانون آیین دادرسی مدنی ضروری به نظر می‌رسد و آن اینکه منظور مقنن مواردی است که شخص ثالث یا نمانیده اور در دعوای منتهی شده به داوری، دخالتی نداشته است و در نتیجه‌ی رأی داوری به حقوق او لطمه وارد گردیده وگرنه طرفین دعوایی که اختلاف آنان به داوری ارجاع شده ولی احد از آن‌ها از انتخاب و معرفی داور اختصاصی خود، امتناع ورزیده و به ناچار، دادگاه صلاحیت‌دار اقدام به انتخاب داور کرده است، نمی‌تواند بگوید که چون در انتخاب داور نقشی نداشته‌ام، بنابراین به عنوان شخص ثالث اعتراض دارم؛ چرا که وی از طریق دیگری ( اگر مورد از موارد مندرج در ماده 489 دائر بر بطلان رأی داور باشد) می‌تواند تقاضای ابطال رأی داور را از دادگاه بنماید. پس حاصل بحث آن‌که در مواردی که داور به حکم قانون تعیین می‌شود، عدم دخالت شخص محسوب نمی‌شود تا مشمول ماده 495 مذکور باشد. همان‌گونه که از شرایط صحت معاملات طبق ماده 190 قانون مدنی « قصد طرفین و رضای آن‌ها» است و از طرفی بنا به تأکید و تصریح مقنن د رماده 199 همان قانون «رضای حاصل در نتیجه اشتباه یا اکراه موجب نفوذ معامله نیست. » ولی در عین حال قانون‌گذار در ماده 207 از همان قانون مقرر داشته است که «ملتزم شدن شخص به انشاء معامله به حکم مقامات صالحه قانونی ، اکراه محسوب نمی‌شود.» بنابراین اگر کسی به موجب حکم دادگاه صالحه محکوم شده باشد به انتقال رسمی مبیع به خریدار، نمی‌تواند به عنوان اینکه مکره است این معامله را بعداً مورد دعوا قرار دهد و از دادگاه تقاضای اعلام رأی به فسخ آن را بنماید. همچنین است اگر محکوم علیه مذکور خود حاضر به اجراء حکم انتقال و امضاء سند رسمی انتقال مبیع نشده و بعداً به عنوان اینکه مکره بوده مدعی عدم نفوذ معامله شود.[2]

بند دوم: بررسی توان اثباتی و توان اجرایی رأی داوری

در خصوص توان اثباتی رأی داور بایدگفت که رأی داور با توجه به ماده 1287 قانون مدنی نمی‌تواند از اسناد رسمی کشور محسوب شود. و براین اساس ادعای انکار و تردید نسبت آن پذیرفته می‌‌شود. البته اکثریت حقوق دانان بر این مسئله اتفاق نظر دارند اما در این میان همانطور که پیش از این نیز گفته شد عده‌ای داوران را جزء مقامات رسمی محسوب کرده فلذا آرای آنان را در عداد اسناد رسمی محسوب می نماید.

همچنین براساس ماده 488 قانون آیین دادرسی مدنی رأی داور به خودی خود توان اجرایی ندارد، اما در صورتی که محکوم علیه رأی داور آن را به اختیار اجرا نکند محکوم له می‌تواند از دادگاه درخواست اجرای آن را نماید . در این صورت دادگاه درخواست را مورد بررسی قرارداده و عندالاقتضاء دستور اجرای آن را  صادر می‌نماید. بنابراین دستور اجرای دادگاه است که به رأی داور قدرت اجرایی می‌بخشد؛ حتی اگر رفع اختلاف از طریق داوری به موجب سند رسمی پیش بینی شده باشد.

 « با در نظر گرفتن این قسمت که رأی داور از منجزات مقرر در موارد 92 و 93 قانون ثبت محسوب نمی‌گردد، لذا به فرض آن‌که رفع اختلافات احتمالی به موجب سند رسمی از طریق حکمیت مقرر شده باشد، رأی حکم مستقلاً قابل اجرا نخواهد بود.

بنابراین با توجه به مدلول ماده 454 قانون آیین دادرسی مدنی، ذی نفع می‌تواند طبق مقررات به مرجع صالح دادگستری مراجعه نماید.»[3]

سوالات یا اهداف پایان نامه :

 اهداف تحقیق

در پژوهش حاضر سعی شده است که اصولاً در خصوص جایگاه داوری در آیین دادرسی مدنی ایران و موارد بطلان آن پرداخته شود.همچنین در صدد تبیین آثار و جهات ابطال و شناسایی تخلفات موجود و موانع احتمالی که سبب عدم اجرای رأی داوری است می‌باشد. ضمن اینکه این تحقیق تلاش می‌کند تا مسائل علمی مختلفی را که پیرامون مسئله داوری مطرح است در حدود نصاب علمی به چالش کشیده و برای حل نقاط مبهم و ضعف قوانین موجود در حد توان راهکارهایی را پیش رو قرار دهد.

 متن فوق بخش هایی از این پایان نامه بود

برای دیدن جزئیات بیشتر ، خرید و دانلود آنی فایل متن کامل با فرمت ورد

می توانید به لینک زیر مراجعه نمایید:

متن کامل پایان نامه رشته حقوق - مقطع کارشناسی ارشد

لینک متن کامل پایان نامه رشته حقوق با عنوان : ابطال رای داوری   با فرمت ورد