بررسی و نقد پایان نامه ها

پایان نامه با موضوع بررسی ابطال رای داوری

    نظر

قوانین تفسیری و قوانین آمره

یکی از صفات قانون، الزامی بودن  آن است. از آن‌جا که همه قوانین کم و بیش به منافع همگانی و مصالح اجتماعی بستگی پیدا می‌کند اجرای آن‌ها از سوی یک نیروی رسمی (دولت) تخمین شده است.[1]که به اشخاص اجازه نمی‌دهد برخلاف آن باهم تراضی نمایند. این دسته از قوانین به طور مطلق ایجاد الزام می‌کند . خواه متضمن امر یا نهی باشد، اراده افراد برخلاف آن قوانین بی اثر است . این دسته‌ از قوانین، امری نامیده می‌شود ولی همیشه منظور قانون گذار وضع قواعد تخلف ناپذیر نیست و گاه نیز می‌خواهد با اراده مفروض طرفین عقد را بیان کند یا ترتیبی را که به نظر او مفیدتر می‌رسد یادآور شود. در این موارد نیز قانون الزام آور است. منتهی الزام ناظر به صورتی است که طرفین عقد بر خلاف آن تراضی نکرده باشند. در واقع اجبار این دسته از قوانین مشروط براین است که از پیش برخلاف آن‌ها تراضی نشده باشد.[2]

از طرفی در صورتی‌که از قبل خلاف این قوانین تراضی نشده باشد اما عمل حقوقی برخلاف اینگونه قوانین باشد این قبیل اعمال قابل تصحیح و ابطال  است و ابطال آن‌ها به اراده و درخواست ذینفع ابطال، وابسته است. این دسته از قوانین تفسیری یا تکمیلی نامیده می‌شوند.

و اما خصوص ضابطه تشخیص قوانین امری از قوانین تفسیری باید گفت: هرگاه قانون مربوط به نظم عمومی باشد امری است و در صورتیکه غرض از وضع قانون تنها حفظ منافع خصوصی افراد باشد تکمیلی است. در خصوص نظم عمومی در قانون هیچ تعریفی ارائه نشده است و امری نظری محسوب می‌شود و در نهایت تشخیص نوع قانون، بعهده دادرس می‌باشد. با وجود این در مقام تردید باید بین قوانین مربوط به امور مالی و قواعد ناظر به احوال شخیصه و اهلیت تفاوت گذارد. با آن‌که در امور مالی نیز قواعد امری فراوان است، اصل تکمیلی بودن قانون است. (ماده 30 قانون مدنی) برعکس غالب قواعد مربوط به خانواده  و ارث و اهلیت امری است مگر اینکه خلاف آن به دلیلی احراز شود. همچنین باید اضافه کرد که تمام قوانین مربوط به حقوق عمومی، نظیر قوانین اساسی و اداری و کیفری و قسمت مهمی از آیین دادرسی مدنی از قوانین مربوط به نظم عمومی و در شمار قوانین امری است.[3]

بند سوم: قانون موجد حق و قوانین شکلی

قانون موجد حق به قانونی گفته می‌شود که باعث به وجود آمدن حق و یا تکلیفی در روابط حقوقی اشخاص شده است. البته تکلیف نیز چهره‌ای از حق است وحق و تکلیف یک مفهوم واحد می‌باشند. به این معنی که اگر در برابر حق، تکلیف قابل تصور نباشد به واقع چنین حقی که فاقد ضمانت اجراست، اصولاً حق محسوب نمی‌شود. بنابراین اگر قانونی تکلیفی را در روابط حقوقی اشخاص مقرر داشته باشد، این قانون نیز از قوانین موجد حق محسوب است و رأی داور نباید مغایر و و ناقض آن باشد.

قانون موجد حق محل خاصی در قوانین ندارد. هم در قوانین ماهوی وهم در قوانین شکلی ممکن است یکی از مواد قانون از جمله قوانین موجد حق باشد. البته در تعریف قوانین شکلی آمده است: قوانین شکلی عبارتند از کلیه طرق و تشریفاتی که برای احراز و اثبات حق و تکلیف اعمال می‌شود بدون اینکه حقی را ایجاد یا حقی  را نفی‌کنند.

به طور مثال حضانت از اطفال که طبق  قانون مدنی هم حق است و هم تکلیف، از مصادیق بارز و برجسته موضوع قانون موجد حق است و اگر رأی داور حق حضانت مادر را نسبت به اطفال کمتر از 7 سال و یا حق حضانت پدر نسبت به اطفال بیش از 7 سال را نقض کند، رأ‌ی داوری رأیی است خلاف قانون موجد حق و در نتیجه باطل است. همچنین حق بهر‌ه‌مندی متعاملین از خیارات مربوط به معاملات، در صورتی که طرفین خیارات را از خود ساقط نکرده باشند از جمله حقوقی است که داور نمی‌تواند آن‌را نقض کند والا رأی او به علت مغایرت با قوانینی که حق خیار برای متعاملین ایجاد نموده و مقرر داشته باطل است.

بنابراین نمی‌توان کلیه مقررات ماهوی را از قوانین موجد حق وتمامی مقررات مربوط به قوانین آیین دادرسی را از قوانین غیر موجد حق محسوب نمود، بلکه هر یک از مواد قوانین تحت هر عنوان که باشد باید مستقل بررسی شود اگر حقی را برای اشخاص ایجاد کرده باشد از قوانین موجد حق بحساب آید و اگر حقی ایجاد نکرده باشد قانونی است غیر موجد حق.

مثلاً، اثبات دعوا یا دفاع در برابر دعوا با اقامه شهادت شهود از حقوق اصحاب دعوا است خواه درقانون مدنی این حق مقرر شده باشد یا در قانون آیین دادرسی و یا در هر دو، و قوانینی که شهادت شهود را برای اثبات دعوا و دفاع جزء ادله محسوب داشته‌اند از جمله قوانین موجد حق می‌باشد. داور نمی‌تواند هرگاه یکی از اصحاب دعوا به شهادت شهود استناد نمود بدون استماع شهادت شهود رأی صادر کند والا رأی او به لحاظ مغایرت با قانون موجد حق باطل است.

همچنین اگر داور رأی قابل اعتراض خود را قطعی یا غیر قابل اعتراض اعلام کند، رأی او در این بخش باطل و فاقد اعتبار است و دادگاه بدون اعتنا به آن به اعتراض طرفین رسیدگی می‌کند.

رأی داور اگر با اسناد موجد حق نیز مغایر باشد باطل است زیرا قوانین موجد حق و اسناد موجد حق به واقع ماهیتی واحد دارند مگر اینکه قانون اوامرو نواهی کلی و نوعی هستند، ولی اسناد قانونی جزیی و شخصی. لذا اگر آرای داوران مغایر با حقوقی باشد که در اسناد تنظیمی بین طرفین برای ایشان مقرر شده، باطل است. بند1 ماده  489 قانون آیین دادرسی مدنی و بند 5 این ماده دارای منشاء واحدی‌می‌باشند. نتیجه اینکه رأی داور که ناقض حقوق اصحاب دعوا باشد باطل است خواه آن حق را قانون برای عموم شناخته باشد و اصحاب دعوا مصداق آن باشند و یا حقی را سند تنظیمی بین طرفین اختصاصاً ایجاد کرده باشند.

این تعریف که قانون امری قانونی است که حاوی نظم عمومی باشد، و نظم عمومی آنست که در قوانین امری باشد، تعریف صحیحی نیست و از مصادیق دور و از نظر منطقی باطل است : زیرا در این تعریف امری بودن را به نظم عمومی ونظم عمومی را به امری بودن قانون می‌شناسیم که در هر صورت تصویری در ذهن از این دو موضوع حاصل نمی‌شود. از ماده 10 قانون مدنی که قراردادهای خصوصی مخالف نص صریح قوانین را فاقد اعتبار شناخته است قواعد زیر قابل استخراج می‌باشد که ما را در تشخیص قوانین امری و تفسیری راهنمایی می‌کند.

الف) آن‌چه در نص قوانین به صراحت مقرر است، قانون امری است. بنابراین باید همه قوانین را امری دانست و تراضی برخلاف نص صریح قوانین جایز نمی‌باشد، مگر اینکه دلیلی مخصوص به تراضی طرفین برخلاف قانون اعتبار بخشیده باشد در این‌صورت کشف می‌شود که این قانون تفسیری است مثل تحویل مبیع در عقد بیع که در پاره‌ای موارد اجازه داده شده که طرفین برخلاف حکم صریح قانون تراضی کنند.

ب) هرگاه قانونی به امر و نهی دلالت صریح نداشته و تردید وجود داشته باشد و بعبارتی در مورد امر و نهی معینی تعیین حاصل نشود، در این صورت طرفین حق دارند رابطه خود را به تراضی شخص تعیین کنند که همان حاکمیت اراده است. زیرا در صورتی می‌توان وجود قانون را تصدیق کرد و تبعیت از آن را لازم دانست که دلالت آن برای امر و نواهی صریح و قطعی باشد والا باخلاء قانون روبرو هستیم و طرفین حق دارند، در خلاء قانون، با حاکمیت اراده خود به وضع قانون شخصی (قرارداد خصوصی) برای خود اقدام کنند. از نظر مفاهیم فقهی و شرعی نیز اگر متن دلالت قطعی بر وجوب یا حرمت نداشته باشد، در این صورت اصل اباحه است و متفرع حق دارد به حکم مباح عمل کند.

به طور کلی و در مجموع می‌توان گفت قوانین موجد حق قوانینی است که منشاء ایجاد حقی اعم از مالی یا غیر مالی برای اشخاص باشد خواه قانون شکلی باشد یا ماهیتی، مثل حق مالکیت که برترین و بالاترین حق مالی است. اسباب تملک در قانون مدنی احصاء شده است. (ماده 140 قانون مدنی). یکی از این اسباب ارث است. اگر داور فردی را وارث متوفی بشناسد ولی او را از ارث بهره‌مند نکند خلاف قانون موجد حق رفتار کرده است یا وقوع یکی از عقود ناقله مانند بیع را بین طرفین محزر و مسلم بداند ولی آثار بیع را که انتقال مالکیت است براین عقد نپذیرد خلاف قانون موجد حق رأی داده است؛ یا داور حق دفاع را از یکی از طرفین سلب کند مثل اینکه او را به جلسه داوری دعوت نکند و بدون شنیدن دفاع او رأی صادر کند، در این جا هم داور قانون موجد حق را زیر پا گذاشته است. در تمام موارد فوق رأی داور باطل و بلااثر بوده و مصداق بند 1 ماده 489 است.

شعبه 15 دادگاه تجدیدنظر استان تهران در خصوص تجدیدنظر خواهی آقای ….. به وکالت از طرف آقای …. از رأی شماره 1067 مورخ 30/8/1383 شعبه 86 دادگاه عمومی حقوقی تهران که به موجب آن دادگاه رأی داوران در تاریخ 16/12/81 را که به نفع تجدید نظر خواه وعلیه آقای ….. صادر شده است باطل اعلام کرده است. علت بطلان رأی داور مخالفت آن با قانون موجد حق عنوان شده است و دادگاه در توضیح مسأله  به استناد داوران به نظریه کارشناسان وغیر قابل اعتماد و استناد بودن این نظریات ایراد کرده است. به نظر این دادگاه داوری مبتنی بر قرار است و رأی داور قابل اعتراض و تجدید نظر نیست. این دادگاه نمی‌تواند جهاتی را که در تجدیدنظر از احکام و یا در نقض احکام دادگاه‌ها قابل استناد است در رأی داور هم مورد توجه قرار دهد. رأی داور فقط در صورت احراز اثبات علل مصرح در ماده 489 قانون آیین  دادرسی مدنی می‌تواند باطل اعلام شود. در این دعوا دادگاه نخستین با استناد به یک موضوعی که به تشخیص او وجود داشته، رأی داور را باطل اعلام کرده، درحالی‌که منظور قانون گذار ازبند 1 ماده 489 آیین دادرسی مدنی نه ایراد موضوعی بلکه ایراد حکمی است. منظور از ایراد حکمی مخالفت رأی داور با قانون موجد حق است. قانون موجد حق دلیل حکمی است در حالی که اظهارنظر کارشناس و لو اینکه که واجد ایراد هم باشد دلیل موضوعی است و به اعتبار ایرادی که به فرض در اظهار نظر کارشناس وجود داشته باشد نمی‌توان نتیجه گرفت که رأی داور با قانون موجد حق مغایرت دارد و چون خواهان دعوای نخستین هیچ یک از جهات قانونی را بر اثبات بطلان رأی داور ادعا و اثبات نکرده است، در نتیجه دادگاه تجدیدنظر خواهی را وارد تشخیص می‌دهد و ضمن نقض رأی نخستین دعوای نخستین را با ادعای بطلان رأی وارد غیر ثابت و مردود اعلام می‌‌دارد . این رأی قطعی است.[4]

سوالات یا اهداف پایان نامه :

 اهداف تحقیق

در پژوهش حاضر سعی شده است که اصولاً در خصوص جایگاه داوری در آیین دادرسی مدنی ایران و موارد بطلان آن پرداخته شود.همچنین در صدد تبیین آثار و جهات ابطال و شناسایی تخلفات موجود و موانع احتمالی که سبب عدم اجرای رأی داوری است می‌باشد. ضمن اینکه این تحقیق تلاش می‌کند تا مسائل علمی مختلفی را که پیرامون مسئله داوری مطرح است در حدود نصاب علمی به چالش کشیده و برای حل نقاط مبهم و ضعف قوانین موجود در حد توان راهکارهایی را پیش رو قرار دهد.

 متن فوق بخش هایی از این پایان نامه بود

برای دیدن جزئیات بیشتر ، خرید و دانلود آنی فایل متن کامل با فرمت ورد

می توانید به لینک زیر مراجعه نمایید:

متن کامل پایان نامه رشته حقوق - مقطع کارشناسی ارشد

لینک متن کامل پایان نامه رشته حقوق با عنوان : ابطال رای داوری   با فرمت ورد


دانلود پایان نامه ارشد : بررسی دعوای ابطال رأی داوری

    نظر

 صدور رأی داور خارج از موضوع داوری

داورحدود اختیارات خود را از اراده طرفین می‌گیرد؛ وقتی آنان در موضوعی توافق به داوری نکرده باشند، بدیهی است که رأی داور در آن موضوع باطل و بلااثر باشد؛ حتی قاضی که اختیار خود را در قضاوت از قانون می‌گیرد، اگر خارج از موضوع خواسته خواهان رأی صادر کند رأی قاضی قابل نقض است و چنانچه رأی قطعی شده باشد از موجبات اعاده دادرسی است. (بند 1 ماده 426 قانون آیین دادرسی مدنی)[1] بنابراین انعقاد قرارداد داوری متفرع بر وجود منا زع و اختلاف است که موضوع آن باید در قرارداد به گونه‌ای مشخص شود. به موجب ماده 458 قانون آیین‌دادرسی مدنی «… در صورتی که تعیین داور بعد از بروز اختلاف باشد،  موضوع اختلاف که به داوری ارجاع شده باید به طور روشن مشخص و مراتب به داور ابلاغ شود».

داور تنها در محدوده‌ی موضوع داوری که در موافقت‌نامه داوری تعیین شده می‌تواند نسبت به صدور رای اقدام نماید و صدور رای خارج از موضوع داوری مطابق بند 2 ماده 489 قانون آیین دادرسی مدنی باطل و قابلیت اجرایی ندارد.

در ذیل به بررسی شرایط موضوع داوری و مصادیق موضوعات غیر قابل ارجاع به داوری می‌پردازیم:

بند اول: شرایط موضوع داوری

همانگونه که در ماده 454 از قانون آیین دادرسی مدنی دیدیم افراد می‌توانند منازعه و اختلاف خود را اعم از اینکه در دادگستری مطرح شده باشد یا نشده باشد واگر طرح شده در هرمرحله که باشد به تراضی هم به داوری رجوع کنند. بنابراین مقنن با به کاربردن «منازعه و اختلاف» درواقع هر نوع مطلبی را که مورد اختلاف باشد، قابل ارجاع به داوری دانسته است. بنابراین باید گفت که اصل بر قابلیت ارجاع هر نوع موضوع و مساله مورد اختلاف به داوری است. ولی مقنن در موارد دیگر ازهمین قانون موضوعات و مسائلی را در این اصل و قاعده کلی، مستثنی قرارداده است که دراین موارد، موضوع قابل رجوع به داور نمی‌باشد. این موارد استثناء رجوع به داور یا مواردی که رجوع به داوری ممنوع اعلام گردیده است به شرح زیر قابل ذکر است:

الف)موضوع داوری، حل اختلاف احتمالی در معامله ایرانی با تبعه خارجی نباشد:

حل اختلاف احتمالی آتی قابل ارجاع به داوری که تابعیت طرف خارجی را دارد، ممنوع است. در این مورد ماده 455 و 456 قانون آیین دادرسی مدنی چنین مقرر می‌دارد:

« متعاملین می‌توانند در ضمن معامله یا به موجب قرارداد علیحده ملتزم شوند که در صورت بروز اختلاف بین آن‌ها رفع اختلاف به داوری به عمل آید و نیز می‌توانند داور یا داورهای خود را قبل از تولید اختلاف، معین کنند، معذلک در مورد معاملات واقع بین اتباع ایران و اتباع خارجه طرف ایرانی نمی‌تواند مادام که اختلاف تولید نشده است به نحوی از آنحاء ملتزم شود که در صورت بروز اختلاف حل ان به داوری یک یا چند نفر و یا داوری هیئتی رجوع کند که آن شخص یا اشخاص و یا آن هیئت دارای همان تابعیت باشد که طرف معامله دارد و هر قراردادی که مخالف این حکم باشد در قسمتی که مخالفت داور باطل و بلا اثراست.»

ب): دعوای ورشکستگی و دعاوی مربوط به اصل نکاح و طلاق و فسخ نکاح ونسب

به طور کلی در مورد شرایط موضوع داوری باید گفت موضوعی قابلیت ارجاع به داوری را دارد که:

1- موضوع اختلاف و نهایتاً داوری، ناشی از معامله ایرانی یا بیگانه نباشد که حل اختلاف حادث نشده و محتمل الوقوع را به حکمیت یا داوری اشخاص بیگانه اعم از حقیقی یا حقوقی قرار دهند.

2- موضوع اختلاف یا داوری مسائل مربوط به دعوای ورشکستگی نباشد.

3- موضوع اختلاف یا داوری راجع به اصل نکاح و طلاق و نسب و فسخ نکاح نباشد.

در خاتمه لازم به تذکراست که دعاوی راجع به اموال عمومی و دولتی علی الاصول قابلیت ارجاع به داوری را ندارد ولی چون این ممنوعیت به طورکلی نیست و در صورت تصویب هیئت وزیران و بااطلاع مجلس و در موارد مهم با تصویب مجلس قابلیت ارجاع را پیدا می‌کند به همین دلیل جزء موارد ممنوع به شرحی که گذشت منظور نکرده‌ایم ولی ارجاع امر مذکور به داوری نیز تحت شرایط ویژه‌ای می‌باشد.[2]

بند دوم: مصادیق موضوعات غیر قابل ارجاع به داوری

از مطالعه نظام‌های حقوقی ملی راجع به داوری چنین بدست می‌آید که در غالب کشورها نسبت به دعاوی مربوط به برخی از زمینه‌ها مانند احوال شخیصه، کار و استخدام، معاملات سهام و…. داوری را منع کرده‌اند. در این بند حسب تقسیم بندی موضوعی، اختلافات غیر قابل ارجاع به داوری را از دیدگاه قوانین ملی بررسی می‌کنیم.

الف)موضوعات مربوط به احوال شخصیه

احوال شخصیه از وضعیت واهلیت تشکیل می‌شود و این دو از مختصات شخصیت از جنبه حقوقی است. وضعیت نیز عبارت است از مجموع اوصاف حقوقی شخص و شامل اموری است که در حقیقت اجزاء وضعیت را تشکیل می‌دهد و اهم آن عبارتست از نکاح، طلاق، افتراق، نسب، حجر، ولایت قانونی و….[3]

مسائل مربوط به احوال شخصیه از جمله حوزه‌های سنتی غیر قابل ارجاع به داوری هستند.

قانون‌گذاران ملی معمولاً قواعدی برای حمایت از اشخاص تنظیم می‌کنند و اعمال این قواعد را به مراجع قضایی می‌سپارند و اجازه نمی‌دهند اختلافات مربوط به این حوزه موضوع تصمیم‌گیری داوران باشد زیرا این امر ممکن است منجر به تجاوز طرفین شود که در موقعیت مذاکره ای برتر قراردارند.

در ماده 496 قانون آیین دادرسی مدنی همان‌طور که در بند دوم راجع به آن مختصراً صحبت کردیم، دعاوی راجع به اصل نکاح، فسخ آن، طلاق و نسبت قابل ارجاع  به داوری نسیتند. این ماده همان 675 قانون آیین دادرسی مدنی سابق است که با همان انشاء بیان شده است و مانند همان ماده جامع و مانع نیست. به این معنی که موارد مربوط به نظم عمومی مانند امور جزایی را در برنمی‌گیرد. در صورتی که امور جزایی از موارد نظم عمومی و غیر قابل ارجاع به داوری هستند. زیرا در ماده 478 داور از رسیدگی به امور جزایی مانند دعاوی راجع به اصل نکاح و طلاق و نسب ممنوع و مقرر شده است که اگر داور ضمن رسیدگی با اوضاع  و احوالی مواجه شد که مربوط به امور جزایی است و قابل تفکیک از امر مدنی نباشد، داور نمی تواند به امر جزایی رسیدگی کند و رسیدگی داوری تا تعیین تکلیف امر جزایی در دادگاه صلاحیت دار متوقف می‌شود.

امکان ارجاع اختلاف خانوادگی و امر جزایی به داوری در شروع اختلاف، برخلاف طلاق و نسب و سایر موارد و مندرج در ماده 478 ندرتاً وجود دارد. ولی امکان کشف مسائلی درحین داوری که مربوط به امور جزایی است، عادی است.

به عنوان مثال: قرارداد اصلی یا قراردادداوری ممکن است باجبر وقهر وتهدید و اکراه موضوع ماده 668 قانون مجازات اسلامی امضاء یا مهر شده باشد و یا اینکه نسبت به آن‌ها ادعای جعل شده باشد و اعتبار آن مورد اعتراض باشد. چک مستند موضوع حل اختلاف ممکن است از طریق خیانت در امانت، کلاهبرداری و سایر جرایم مندرج در ماده 14 قانون صدور چک 1355 با اصلاحات بعدی تحصیل شده باشد. که در هر صورت صلاحیت داور را متزلزل می‌کند. لذا داوری تا رسیدگی به اکراه و تهدید وجعل و…. اعلام رأی نهایی و نتیجه قطعی، نمی‌تواند ادامه پیدا نماید، زیرا بدون اعتبار قرارداد اصلی، اختلافی برای رسیدگی وجود ندارد وبدون اعتبار قرارداد داوری، سندی که بر مبنای آن داوری استوار شود، وجود نخواهد داشت. با متزلزل شدن هر یک از این دو قرارداد، داور قدرت رسیدگی خود را از دست می‌دهد زیرا داورصلاحیت رسیدگی به اختلاف را از توافق طرفین می‌گردد. طبق ماده 34 قانون داوری تجاری بین المللی در موارد زیر رأی داور اساساً باطل و غیر قابل ارجاع است:

1- در صورتی که موضوع اصلی اختلاف به موجب قوانین ایران قابل حل و فصل از طریق داوری نباشد.

2- در صورتی که مفاد رأی مخالف با نظم عمومی یا اخلاق حسنه کشور یا قواعد آمره قانون نباشد.

3- رأی داوری صادره در خصوص اموال غیر منقول واقع در ایران با قوانین آمره جمهوری اسلامی ایران و یا مفاد اسناد رسمی معتبر معارض باشد، مگر آن‌که در مورد اخیر، داور حق سازش داشته باشد. درهمه موارد فوق الذکر در صورت انجام داوری بدون رعایت مقررات برحسب مورد رأی داور غیر نافذ یا باطل است.

سوالات یا اهداف پایان نامه :

 اهداف تحقیق

در پژوهش حاضر سعی شده است که اصولاً در خصوص جایگاه داوری در آیین دادرسی مدنی ایران و موارد بطلان آن پرداخته شود.همچنین در صدد تبیین آثار و جهات ابطال و شناسایی تخلفات موجود و موانع احتمالی که سبب عدم اجرای رأی داوری است می‌باشد. ضمن اینکه این تحقیق تلاش می‌کند تا مسائل علمی مختلفی را که پیرامون مسئله داوری مطرح است در حدود نصاب علمی به چالش کشیده و برای حل نقاط مبهم و ضعف قوانین موجود در حد توان راهکارهایی را پیش رو قرار دهد.

 متن فوق بخش هایی از این پایان نامه بود

برای دیدن جزئیات بیشتر ، خرید و دانلود آنی فایل متن کامل با فرمت ورد

می توانید به لینک زیر مراجعه نمایید:

متن کامل پایان نامه رشته حقوق - مقطع کارشناسی ارشد

لینک متن کامل پایان نامه رشته حقوق با عنوان : ابطال رای داوری   با فرمت ورد


پایان نامه ارشد : بررسی دعوای ابطال رأی داوری

    نظر

حقوق مربوط به مالکیت‌های صنعتی و معنوی

یکی دیگر ازحوزه‌هایی که داوری در آن کمتر پذیرفته شده و طرفین اختلاف برای ارجاع آن به داوری با محدودیت هایی روبرو هستند، اختلافات مربوط به مالکیت‌های صنعتی و معنوی است. استدلالی که از سوی حقوق‌دانان در توجیه این مسأله صورت گرفته، این است که چون حقوق مزبور بوسیله قوانین دولتی خاص و برطبق آیین خاصی که توسط آن دولت مقرر شده است، بوجود می‌آیند لذا آیین رسیدگی ناظر به حل و فصل اختلافات مربوط به اعتبار این حقوق که دولت مزبور در آن شرکت نداشته منجر به تصمیم‌گیری‌نهایی و الزام آور در این زمینه شود. البته این منع بدان مفهوم نیست که قراردادهای مربوط به اختراعات و علایم. تجاری نمی‌تواند موضوع داوری در خصوص تغییر واجرای قرارداد قرار گیرد. به موجب برخی قوانین ملی داوران می‌توانند در این خصوص که آیا نقض اختراعی صورت گرفته و در این صورت در خصوص خسارات حاصله تصمیم‌گیری نمایند.[1]در قانون ایین دادرسی مدنی و قانون داوری تجاری بین المللی وبه طور کلی در حقوق ایران راجع به این مسئله چیزی پیش بینی نشده است و لازم است مقنن به این موارد نیز اشاره ای داشته باشد

ج) دعوای ورشکستگی

در مورد علت منع ارجاع دعوای ورشکستگی به داوری فلسفه این ممنوعیت آن است که در دعوای ورشکتسگی حکم صادره بر قبول ورشکستگی تاجر یا رد ادعای وی، دارای ابعاد وسیعی است که با منافع عده بسیاری از مردم که دخالتی در دعوا نداشته‌اند برخورد پیدا می‌کند و رجوع چنین امر گسترده‌ای به داوری یک یا چند نفر و نهایتاً حکومت خصوصی افراد و نه حکومت مقامات رسمی دادگاه، برخلاف منافع اجتماعی است و چه بسا که افراد جامعه از آن متضرر شوند.

د) دعاوی راجع به اموال عمومی و دولتی

در مورد این موضوع در بند دوم مختصری صحبت کردیم که این دعاوی علی الاصول قابل ارجاع به داوری نیستند. این ممنوعیت نسبی ارجاع دعاوی دولتی به داوری در اصل 139 قانون اساسی به شرح زیر پیش‌بینی شده‌است:

« صلح دعاوی راجع به اموال عمومی و دولتی یا ارجاع آن به داوری در هر مورد موکول به تصویب هیئت وزیران است و باید به اطلاع مجلس برسد. در مواردی که طرف دعوا خارجی باشد و در موارد مهم باید به تصویب مجلس نیز برسد. موارد مهم را قانون تعیین می‌کند.» به طوری که ملاحضه‌می‌شود اصل مذکور شامل دو نوع یا دو دسته معاملات دولتی است. نوع اول که فقط با تصویب هیئت وزیران و فقط اطلاع مجلس محقق می‌شود دو نوع دوم که علاوه بر تصویب هیئت وزیران، باید به تصویب مجلس هم برسد که شامل مواردی است که طرف دعوای خارجی است یا موضوع مورد بحث و اختلاف مهم است و مصادیق آن را هم قانون تعیین خواهد کرد. در واقع دعاوی دسته اول برای مجلس فقط «نظارت اطلاعی» را کافی دانستند. در حالی‌ که برای موارد نوع دوم به لحاظ اهمیتی که دارد «نظارت است استصوابی» مجلس ضروری اعلام شده است.[2]

البته ماده 457 قانون آیین دادرسی مدنی متضمن همان اصل 139 قانون اساسی می‌باشد و مضمون هر دو یکی است.

گفتار سوم: اصدار رای داور  خارج از حدود اختیارات داوری

مراجع داوری که برای فصل اختلافات مشخصی تشکیل گردیده، در محدوده‌ای کاملاً متفاوت از دادگاه دولتی اقدام می‌نماید. اختیارات دادگاه دولتی برای حل و فصل اختلافات بسیار وسیع است. در مقابل اختیارات مراجع داوری منحصر به آن‌هایی است که طرفین در محدوده‌ی مقررات به داور اعطاء نموده‌اند و یا مرجع مزبور در اجرای قانون، دارا می‌شود. البته اختیارات، علی‌الاصول به اندازه‌ای است که به مرجع داوری اجازه می‌دهد به گونه‌ی مناسب و کاملی وظیفه‌ی خود را در چارچوب مطلبی که موضوع داوری بوده است، به سرانجام برساند. در هر حال مرجع داوری باید حدود اختیارات خود را  رعایت و در آن محدوده اقدام به صدور رای نماید. بنابراین، چون دعوای ورشکستگی، دعاوی راجع به اصل نکاح، فسخ آن، طلاق و نسب و مسائل مربوط به وقوع جرم قابل ارجاع به داوری نمی‌باشد، صدور رای در موارد مزبور خارج از حدود اختیارات داوری باشد. همچنین داور، تنها اختیار رسیدگی به اختلاف اشخاصی دارد که دخالت و شرکت در تعیین داور داشته‌اند.

ماده 495 قانون آیین دادرسی مدنی افزون بر آن، در صورتی که داور اختلاف را به سازش خاتمه داده باشد بی‌آنکه اختیار صلح داشته باشد، خارج از حدود اختیار خود رای صادر کرده است. در صورتی که داور خارج از حدود اختیار خود و یا نسبت به اشخاص که طرف موافقت  نامه‌ی دادرسی نبوده‌اند رای صادر نماید، تنها آن‌ قسمت از رای که خارج از اختیار داور و یا نسبت به دیگران است ابطال می‌گردد. (بند 3 ماده 489 قانون آیین دادرسی مدنی)

بطور کلی هرگاه داور خارج ا زحدود اختیارات خود رای صادر کرده باشد، در این صورت فقط آن قسمت از رای که خارج از اختیارات داور است، ابطال می‌گردد. این مورد می‌تواند از مصا دیق بند 2 ماده 489  هم باشد، وقتی داور از حدود اختیارات خود در صدور رای خارج شود، بدین معناست که به موضوعی رای صادر کرده که موضوع داوری نبوده است؛ مثل این‌که موضوع اختلاف در داوری خلع ید از یک ملک باشد، داور علاوه بر خلع ید به اجرت‌المثل هم رای صادر کند، این قسمت از رای مصداق بند 3 ماده 489 قانون آیین‌دادرسی مدنی بوده و باطل و  غیر قابل اجراست.

در مجموع می‌توان گفت قرارداد داوری توافقی است که به موجب آن طرفین،اختلاف و نزاع ایجاد شده را به داوری یک یا چند شخص واگذار می‌نمایند. بنابراین انعقاد قرارداد داوری متفرع بر وجود منازعه و اختلاف است و موضوع و محدوده اختیارات داور باید در آن به گونه‌ای  مشخص باشد. البته مشخص نمودن موضوع اختلافی که به داور ارجاع داده می‌شود، در قرارداد داوری، به گونه‌ی عام کافی است. اما باید به اندازه‌ای روشن باشد که محدوده مأموریت داوران را مشخص نماید در حقیقت داوران باید در محدوده ماموریت خود رسیدگی و اقدام به صدور رای شایسته نمایند و ضمن این‌که نمی‌توانند موضوعاتی را که در محدوده‌ی ماموریت آن‌ها نیست مورد رسیدگی قرار دهند باید نسبت به تمامی موضوعاتی که داخل در محدوده است رسیدگی نماید. مثلاً داوری فقط راجع به تفسیر قرارداد باشد، ولی داور در مورد الزام به اجرای تعهدات آن قرارداد و هم رای دهد. در اینجا خارج از حدود اختیارات اقدام کرده است.

البته به نظر می‌رسد بند 3 ماده 489 قانون ایین دادرسی مدنی از دو امر متفاوت صحبت می‌کند.

اولاً بالحاظ اصل عدم وجود داوری و عدم اختیار داور، داور صلاحیت و اختیار رسیدگی به موضوع داوری را به موجب شرط داوری یا توافق نامه داوری باید داشته باشد. اگر این اختیار صرفاً محدود به رسیدگی به دعوای فسخ باشد حق اظهارنظر در مورد خسارات ناشی از آن را ندارد.

این در حالی است که شرط خارج از مطلب نبودن به آن معناست که بر فرض آن‌که داور به موجب توافق اختیار رسیدگی را هم داشته باشد باید از او مطالبه نیز شود. به عنوان مثال در شرط داوری، اختیار رسیدگی به دعوای فسخ، استرداد و خسارات را دارد ولی خواهان یا حتی خوانده صرفاً در درخواست خود از داور به موضوع فسخ اشاره می‌نماید حال اگر داور رای به فسخ و خسارت بدهد، رای داور به جهت خارج از مطلب بودن (خارج از خواسته) باطل و بلااثر است.

به عنوان مثال در رای داوری، داور به تعیین حق‌الزحمه خود نیز اشاره نمود که دادگاه به جهت خارج از حدود اختیار بردن این قسمت رای را باطل اعلان کرد.[3]

بعلاوه رای داوری ممکن است در برگیرنده تمام مسائل ارجاع شده به آن نباشد. در این باره گفته می‌شود که بایستی رای را نسبت به  مسائل رسیگی شده معتبر دانست. زیرا شکی نیست که دادگاه  داوری حداقل برای رسیدگی به آن صلاحیت داشته است. علاوه بر این اهمیت موضوعاتی که مورد رسیدگی قرار نگرفته نسبت به کل رای منظور گردد، چنانچه موضوعاتی که مورد رسیدگی قرار نگرفته، از چنان اهمیتی برخوردار باشد که در صورت لحاظ آن نتیجه رای تغییر می‌یابد، این مورد نیز از موارد ابطال رای خواهد بود.

در ذیل به آرایی چند در این خصوص پرداخته می‌شود:

به موجب حکم شماره 1511 مورخ 27/9/1327 صادره از شعبه سوم دیوان عالی کشور «در صورتی که داور خارج از اختیار خود رای داده باشد، فقط آن قسمتی که خارج از حدود اختیار او بوده باطل می‌شود، بنابراین بی‌تأثیر بودن رای داور نسبت به سایر اشخاص که وارد در دعوا نبوده‌اند موجب ابطال رایی که نسبت به طرفین صادر نموده‌اند نخواهد بود.[4]

در دادنامه شماره 8900914 مورخ 18/10/1389 موضوع پرونده شماره 89/29/200 شعبه 29 دادگاه عمومی حقوقی تهران می‌‌خوانیم: «در خصوص دادخواست تقدیمی اتحادیه سراسری تعاونی مصرف کارکنان دولت… به طرفیت 1- شرکت لوازم خا نگی 2- حسن 3- علیرضا 4- حمیدرضا  5- احمد رضا… 6- محمدرضا … 7- عبدالرضا… به خواسته ابطال رای داوری شماره 10/88/ب مورخه 15/11/1388 دادگاه از توجه به خواسته خواهان و مفاد قراردادهای تنظیمی فی‌مابین طرفین و رای دادرسی فوق‌الذکر ملاحظه می‌نماید که داور مرضی‌الطرفین در رای خود شرکت لوازم خانگی را به عنوان یکی از طرفین دعوا تلقی و اعلام نموده است، این در حالی است که شرکت لوازم خانوگی و سهام آن موضوع قرارداد بوده‌اند نه خود طرف قرارداد و از طرف دیگر ملاحظه می‌شود که داور محترم در بند 3 رأی داوری خود پرداخت میزان چهل درصد از رقم بدهی طرف دوم را از طریق فروش کالا به مدت یک سال و شروع پرداخت را از خرداد سال 1389 قرار داده است از  آن جایی که موضوع اختلاف فی‌مابین طرفین پرداخت وجه معامله بوده که داور می‌بایستی صرفاً در این خصوص مبادرت به صدور رای نماید و اتخاذ تصمیم وی در خصوص شکل و نحوه پرداخت زمانی موثر بوده که نامبرده حق داوری و حق ختم اختلاف به صلح و سازش را داشته باشد علی‌ای‌حال دادگاه با عنایت به مراتب مذکور رای داور را در اعلام عنوان شرکت لوازم خانگی به عنوان یک طرف قرارداد و نیز نحوه پرداخت از طریق اعطای کالا و نیز اعطای مهلت پرداخت در بندهای 3 و 4 رای داوری را خارج از اختیارات وی دانسته مستنداً به بند 2 ماده 489 از قانون حکم بر بطلان رای داوری  در قسمت‌های موصوف را صادر و اعلام می‌نماید. همچنین در رای شماره 2308/25 شعبه حقوق دادگاه عمومی کیفری آمده است: «رای را در صورت تعدد اصحاب دعوا نسبت به کسانی که  داوری ارجاع شده موثر است و بی‌تاثیری حکم داور نسبت به سایر اصحاب دعوا موجب بطلان رای به آن‌هایی که به داوری تراضی کرده‌اند نخواهد بود.»

سوالات یا اهداف پایان نامه :

 اهداف تحقیق

در پژوهش حاضر سعی شده است که اصولاً در خصوص جایگاه داوری در آیین دادرسی مدنی ایران و موارد بطلان آن پرداخته شود.همچنین در صدد تبیین آثار و جهات ابطال و شناسایی تخلفات موجود و موانع احتمالی که سبب عدم اجرای رأی داوری است می‌باشد. ضمن اینکه این تحقیق تلاش می‌کند تا مسائل علمی مختلفی را که پیرامون مسئله داوری مطرح است در حدود نصاب علمی به چالش کشیده و برای حل نقاط مبهم و ضعف قوانین موجود در حد توان راهکارهایی را پیش رو قرار دهد.

 متن فوق بخش هایی از این پایان نامه بود

برای دیدن جزئیات بیشتر ، خرید و دانلود آنی فایل متن کامل با فرمت ورد

می توانید به لینک زیر مراجعه نمایید:

متن کامل پایان نامه رشته حقوق - مقطع کارشناسی ارشد

لینک متن کامل پایان نامه رشته حقوق با عنوان : ابطال رای داوری   با فرمت ورد


دانلود پایان نامه : بررسی دعوای ابطال رأی داوری

 صدور رأی داور پس از انقضای مدت داوری

این مورد هم با بندهای 2 و 3 ماده 489 قانون آیین دادرسی مدنی تا حدودی انطباق دارد، و اگر این بند نبود می‌شد با استناد به بند 2 و یا 3 ماده 489 رأی داور را که پس از انقضای مهلت داوری صادر شده باطل و غیر قابل اجرا دانست، زیرا وقتی طرفین با توافق مدت داوری را تعیین کرده باشند، در حقیقت اختیار داور در صدور رأی را مقید و محدود به همان زمان کرده‌اند و اگر داور خارج از آن مهلت تصمیم بگیرد برخلاف اراده طرفین رفتار کرده است و از حدود اختیارات خود تجاوز نموده و رأی وی می‌تواند مصداق بند 3 ماده 489 هم باشد. بنابراین بند 4 تأکید و تکرار است و زائد به نظر می‌رسد و فقدان آن هیچ مشکلی ایجاد نمی‌کرد. شاید به همین علت بوده که در ماده 665 قانون آیین دادرسی مدنی سابق یک بند مستقل نبود و در دنباله بند 2 و به نوعی خارج از موضوع داوری و اختیارات داور تلقی شده است.[1]

یکی از جهات مذکور در بند 4 ماده 489 قانون آیین دادرسی مدنی همان‌طور که ذکر شد این است که اگر رأی داور پس از انقضاء مدت داوری‌ صادر و تسلیم شده باشد باطل است و قابلیت اجرایی ندارد. مقصود از مدت داوری، مدتی است که حسب مورد قانون، تعیین نموده و یا مورد توافق طرفین قرار گرفته است. چنانچه رأی داور در مدت داوری صادر نشود و طرفین به داوری اشخاص دیگر تراضی نکرده باشند، وفق قسمت اخیر ماده 474 قانون آیین دادرسی مدنی دادگاه طبق مقررات قانونی نسبت به رسیدگی و صدور رأی اقدام می‌نماید. همچنین به موجب بند 4 ماده 489 قانون مزبور در صورتی که رأی داور پس از پایان مدت داوری «صادر و تسلیم شده باشد» باطل است و قابلیت اجرایی ندارد و هریک از طرفین می‌تواند به موجب ماده 490 قانون آیین داوری مدنی به همان علت، ظرف بیست روز از تاریخ ابلاغ رأی، حکم به بطلان آن را درخواست نماید و دادگاه به همین جهت حکم به بطلان رأی داور صادر می‌کند.

نکته‌ای که در اینجا لازم به ذکر است عبارت صادر و تسلیم در این بند می‌باشد که ممکن است ما را دچار تردید نماید که آیا داور موظف است در سه ماه، رأی را صادر و تسلیم دادگاه نماید یا اینکه صرفاً در سه ماه صادر نماید و تسلیم بعد ازمدت لطمه‌ای به اعتبار آن وارد نمی‌سازد؟ بزرگانی همچون دکتر عبدالله شمس معتقدند تسلیم خارج از موعد اشکالی ندارد ولی این پرسش و تردید مطرح می‌شود که تا چه زمانی می‌تواند تسلیم ننماید. به نظر می‌رسد با توجه استثنایی بودن صلاحیت داور و اصل بنیادین سرعت و خصوصاً هم پایگی «واو» بین صادر و تسلیم، تسلیم خارج از موعد رأی را باطل می سازد. به عبارتی صدور و تسلیم، دو کفه برابر و لازم می‌باشند. والا نظرات شخصی قضات در تفسیر، ثبات و سرعت رأی داوری را متزلزل می‌سازد.[2]

در مجموع به نظر می‌رسد که مقنن با علم و اطلاع بر مشکلات داوری وخلاء‌های موجود در قانون سابق آیین دادرسی مدنی عالماً و عاملاً بند 4 ماده 489 را پیش‌بینی نموده تا از مشکلات و رخدادهای بعدی آن جلوگیری نماید. فلذا با عنایت به توضیحات فوق داوران مکلفند با در نظر گرفتن مدت داوری رأی خود را صادر و نهایتاً درمدت داوری آن را تسلیم طرفین یا دادگاه نمایند. در غیر این صورت رأی داوری که پس از مدت، تسلیم شده باشد به حکایت بند 4 ماده 489 قابلیت اجرایی نخواهد داشت. شعبه 35 دادگاه تجدیدنظر استان تهران، در رأی شماره مورخ 28/5/1381 که با خواسته ابطال رأی داوری صادر شده است بیان می‌دارد: با توجه به مدارک ارایه شده و موجود پرونده که مدت داوری از تاریخ 24/8/1378 شروع و در تاریخ 25/11/1378 خاتمه یافته و رأی در تاریخ 6/12/1378 توسط داور تأیید شده است به لحاظ خارج از مهلت بودن رأی داوری به استناد بند 4 ماده 489 و ماده 490 قانون آیین دادرسی مدنی ابطال رأی داوری اعلام گردیده است. نظر به این که از سوی تجدیدنظر خواه ایراد و اعتراض مؤثر و موجهی که نقض دادنامه تجدید نظر خواسته را ایجاب نماید و قطع نظر از این که رعایت مقررات دیگر داوری در مانحن فیه به عمل نیامده به لحاظ خارج از مهلت بودن رأی دو نفر از داوران رأی صادره خالی از ایراد و اشکال قانونی صادر شده ضمن رد تجدید نظرخواهی به استناد ماده 358 قانون آیین دادرسی دادگاه‌های عمومی و انقلاب در امور مدنی آن تأیید می‌نماید. این رأی قطعی است.[3]

اما آن‌چه که برای تکمیل این بحث لازم است اشاره شود این است که این بند به منظور ایجاد نظم در تشریفات داوری و جلوگیری از اضرار به طرفین داوری تعبیه شده است و داوران مکلفند تا رأی خود را در اسرع وقت تسلیم نمایند.

گفتار پنجم: مخالفت رأی داور با موارد ثبت شده در دفتر املاک یا بین اصحاب دعوا در دفتر اسناد رسمی

این بند که عیناً از بند 3 ماده 665 قانون آیین دادرسی مدنی سابق نقل شده به لحاظ اعتبار و اهمیتی است که قانون‌گذار برای اسناد رسمی قائل است و بدین معنی که اگر ملکی در دفتر املاک به نام کسی ثبت و سند مالکیت برای اوصادر شده، داور نمی‌تواند او را مالک نشناسد، یا اگر به موجب سند رسمی که بین طرفین تنظیم وقانوناً معتبر است یکی از آنان اقرار به وجود دین به دیگری نماید، داورنباید در رأی خود او را بری الزمه اعلام کند.چنین آرایی باطل و غیر قابل اجراست. باید توجه داشت که اگر موضوع اختلاف طرفین که به داوری ارجاع شده درخواست بطلان سند مالکیت یا سند رسمی تنظیم شده بین طرفین باشد. داورحق دارد به اصالت این اسناد رسیدگی وچنانچه آن‌ها را معتبر ندانست، رأی بر بطلان اینگونه اسناد صادر کند و چنین رأیی با بند 5 ماده 489 قانون آیین دادرسی مدنی مغایرت ندارد.[4]

بند اول: بطلان رأی داور به سبب مخالفت با مندرجات دفتر املاک

طبق بند 5 ماده 489 آیین دادرسی مدنی در صورتی‌که رأی داوری با آن‌چه در دفتراملاک ثبت شده، مخالف باشد آن‌رأی قابل ابطال است. به نظر می‌رسد در این مورد، رأی داوری، به لحاظ مخالفت با مقررات آمره اساساً باطل و غیر قابل اجرا شناخته شود. در نقاطی که اداره ثبت موجود است وزارت دادگستری پس ازانجام یکسری اقدامات مقدماتی قانونی، و پس از احراز مالکیت اشخاص نسبت به اموال غیر منقول واقع درحوزه اداره ثبت، به ثبت کلیه اموال غیر منقول اقدام می‌کند. اداره ثبت مشخصات ملک را در دفتری به نام دفتر املاک ثبت کرده و مطابق ثبت دفتر املاک سند مالکیت صادر و به مالک می‌دهد. طبق ماده 22 قانون ثبت همین که ملکی مطابق قانون در دفتراملاک به ثبت رسید، دولت فقط کسی را که ملک به اسم او ثبت شده و یا کسی را که ملک مزبور به او منتقل گردیده و این انتقال نیز در دفتر املاک به ثبت رسیده یا اینکه ملک مزبور از مالک رسمی ارث به او رسیده باشد مالک خواهد شناخت.

هنگامی که بین دو نفر دعوایی راجع به ملکی مطرح است. رأی صادره در رابطه با ملک، برای اینکه قابل اجرا باشد نباید با آن‌چه در دفتر املاک ثبت شده و به جهتی از جهات از اعتبار نیفتاده است مخالف باشد: مثلاً اگر دادگاه یا داور رأی به محکومیت الف بحضور در دفتر اسناد رسمی و انتقال رسمی شش‌دانگ، پلاک ثبت شده صادر کند. اما طبق دفتر املاک اداره ثبت، الف هیچگونه مالکیتی نسبت به ملک موضوع رأی نداشته باشد. این رأی در واقع مغایر با مندرجات دفتر املاک بوده، باطل و غیرقابل اجرا باشد.

بند دوم: بطلان رأی داوری به سبب مخالفت با سندرسمی تنظیم شده و بین طرفین دعوا

هرگاه رأی داوری با آن‌چه که بین اصحاب دعوا در دفتر اسناد رسمی ثبت شده و به جهتی از جهات قانونی ازاعتبار نیفتاده است، مخالف باشد چنین رأّیی نیز باطل است. مطابق ماده 70 قانون ثبت، سندی که مطابق قوانین به ثبت رسیده رسمی است و تمام محتویات و امضاهای مندرجه در آن معتبر خواهد بود مگر اینکه مجعولیت آن سند ثابت شود و طبق مقررات راجع به اموال غیر منقول که برطبق مقررات راجع به ثبت املاک ثبت شده است نسبت به طرفین معامله و قائم مقام قانونی آن‌ها و اشخاص ثالث دارای اعتبار کامل و رسمیت خواهد بود.[5]

از یک طرف انکارمندرجات اسناد رسمی راجع به اخذ تمام یا قسمتی از وجه یا مال یا تعهد به تأدیه وجه یا مال مسموع نسیت. و مأمورین قضایی یا اداری که از راه حقوقی یا جزایی، انکار فوق را مورد رسیدگی قرارداده و یا بنحوی از انحاء مندرجات سند رسمی را در خصوص رسید وجه مال یا تعهد به تأدیه وجه یا تسلیم مال معتبر ندانند، به شش ماه تا یکسال انفصال موقت محکوم خواهند شد. و از طرف دیگر، در صورتی‌‌که این تفسیر قضات یا مأمورین بدون جهت قانونی باشد و به همین جهت ضرر مسلم نسبت به صاحبان اسناد رسمی متوجه شود محکمه انتظامی یا اداری آن‌ها را به جبران خسارت وارده نیز محکوم خواهد نمود.

بدیهی است اگر، در رأی داوری نیز اسناد ثبت شده بین اصحاب دعوا که به جهتی از جهات قانونی از اعتبار نیفتاده است، معتبر تلقی نشود رأی صحیح نیست.

بطور مثال بموجب سند رسمی تنظیم شده بین الف و ب، الف اقرار به دریافت سهم الارث خود از بابت یکی از اموال ماترک کرده‌است و در اختلاف بین الف و ب راجع به سهم‌الارث، داور رسیدگی کرده و رأی به محکومیت ب به پرداخت سمم الارث الف از کل ماترک صادر می‌کند. این رأی با مفاد سند رسمی تنظیم شده و بین الف و ب مخالف است و در همین قسمت باطل است. باید توجه کرد اختلاف طرفین موافقتنامه داوری، ممکن است راجع به اسناد رسمی تنظیم شده بین خودشان باشد. در اینصورت، اختلاف مزبور می‌تواند موضوع داوری قرار گیرد و داور حسب اقتضاء می‌تواند رأی به بی‌اعتباری تمام یا بخشی از مندرجات رسمی مورد اختلاف صادر کند. بدیهی است چنین رأیی، از مصادیق رأی داوری مذکور در بند 5 ماده 489 قانون آیین دادرسی مدنی نخواهد بود. بنابراین منظور قانون‌گذار از آن‌چه بین اصحاب دعوا در دفتر اسناد رسمی ثبت شده است مندرجات سندی نیست که اعتبار آن موضوع اختلاف ارجاعی طرفین به داوری است.

شعبه 21 دیوان عالی کشور در رأی شماره 60 مورخ 19/11/66 بیان می‌دارد: داور مرضی الطرفین نسبت به رفع اختلاف حاصله ناشی از قرارداد وکالت بین موکل و وکلای نامبرده است و قانوناً داور نمی‌تواند معاملات قطعی که به طور رسمی واقع گردیده را باطل و بی اعتبار اعلام نماید نظر به این‌که مطابق ماده 20 قانون ثبت سندی که مطابق قوانین به ثبت رسیده رسمی است و تمام محتویات و امضهای مندرج درآن معتبر خواهد بود و نظر به این که به موجب ماده 32 قانون ثبت کلیه معاملات راجع به اموال غیر منقول که بر طبق مقررات راجع به ثبت املاک ثبت شده است نسبت به طرفین معامله و قائم مقام قانونی اشخاص ثالث دارای اعتبار و رسمیت خواهد بود و رأی داور برخلاف مدلول اسناد مذکور نمی‌تواند اصدار یابد. دادگاه بنابه مراتب حکم بر ابطال رأی داور صادر می‌کند.[6]

سوالات یا اهداف پایان نامه :

 اهداف تحقیق

در پژوهش حاضر سعی شده است که اصولاً در خصوص جایگاه داوری در آیین دادرسی مدنی ایران و موارد بطلان آن پرداخته شود.همچنین در صدد تبیین آثار و جهات ابطال و شناسایی تخلفات موجود و موانع احتمالی که سبب عدم اجرای رأی داوری است می‌باشد. ضمن اینکه این تحقیق تلاش می‌کند تا مسائل علمی مختلفی را که پیرامون مسئله داوری مطرح است در حدود نصاب علمی به چالش کشیده و برای حل نقاط مبهم و ضعف قوانین موجود در حد توان راهکارهایی را پیش رو قرار دهد.

 متن فوق بخش هایی از این پایان نامه بود

برای دیدن جزئیات بیشتر ، خرید و دانلود آنی فایل متن کامل با فرمت ورد

می توانید به لینک زیر مراجعه نمایید:

متن کامل پایان نامه رشته حقوق - مقطع کارشناسی ارشد

لینک متن کامل پایان نامه رشته حقوق با عنوان : ابطال رای داوری   با فرمت ورد


پایان نامه بررسی دعوای ابطال رأی داوری

بطلان رأی به سبب مخالفت با مقررات مربوط به اموال غیر منقول

هرگاه رأی داوری صادره، در خصوص اموال غیرمنقول واقع در ایران، با قوانین آمره جمهوری اسلامی ایران یا مفاد سند رسمی معتبر معارض باشد، آن رأی باطل خواهدبود.

برای آن‌که رأیی مشمول بند 3 ماده 34 قانون داوری تجاری بین المللی باشد، باید دارای شرایط زیر باشد:

1- رأی در رابطه با اموال غیر منقول واقع در ایران صادر شده باشد.

2- رأی با مقررات آمره جمهوری اسلامی ایران معارض باشد.

3-با مفاد سندرسمی معتبر معارض باشد.

هرگاه رأی داوری چنان باشد که مالکیت خریدار خارجی بر مال غیر منقول را بی‌آن‌که مجوزهای مربوط به تملک مال غیر منقول توسط اتباع خارجی تحصیل شده باشد تأیید بکند یا رأی راجع به مال غیر منقول، با مفاد سندرسمی که بین طرفین رأی، درباره همان مال غیر منقول تنظیم شده است معارض باشد آن رأی باطل خواهد بود مگراینکه داور در مورد اخیر حق سازش داشته باشد مثل اینکه اختلاف طرفین راجع به اعتبارسند مزبور باشد و داور پس از رسیدگی رأی به ابطال سند رسمی مزبور دهد. قسمت اول بند 3 ماده 34 قانون داوری تجاری بین المللی در واقع از مصادیق بند 2 ماده مورد بحث می‌باشد و گویای این است که مقررات آمره ایران در رابطه با اموال غیر منقول در ایران به نظم عمومی بین المللی ایران منوط است و هرگاه قانون حاکم بر دعوا در تعارض با این مقررات قرار گیرد نظم عمومی بین المللی ایران مانع از اجرای آن قانون خواهد شد. قسمت دوم بند 3 ماده 34 مستقیماً به اشتباه موضوعی در رأی مربوط است.

گفتار ششم: عدم جواز داور یاداوران در صدور رأی

قبلاً بیان شد که این بند مربوط به صلاحیت داور و رسیدگی به موضوع داوری است. قانون گذار بنابر مصالحی بعضی افراد را بطور کلی یا تحت شرایطی خاص از داوری ممنوع کرده است. این ممنوعیت در مواد 466، 469و 470 قانون آیین دادرسی مدنی بیان شده است.

بند اول: شرایط اشخاصی که به عنوان داور انتخاب می‌شوند.

همان‌گونه که طرفین معامله یا طرفین اختلاف و دعوا می‌باید واجد شرایط قانونی بوده باشند تا قرارداد داوری را امضاء کنند، برای داور یا داوران هم شرایطی را قانون گذار مقرر داشته است که اگر داوران واجد آن شرایط باشند می‌توانند به عنوان «داور» انتخاب شوند و رأی و نظر آنان قابلیت اجرا دارد. قانون گذار در قانون آیین دادرسی در مورد داوران به جای  اعلام شرایط مثبت لازم برای داوران، به اعلام شرایط منفی داوران که موجب محدودیت آنان در امر داوری است پرداخته و در واقع می توان چنین برداشت کرد که به نظر مقنن، اصل براین است که تمامی افراد  را می‌توان به عنوان داور برگزید به جز اشخاصی  که واجد شرایط منفی مذکور در قانون باشند و از آن‌جا که « شرط اهلیت قانونی» که برای ارجاع امر به داوری گفته‌ایم برای هر عمل حقوقی لازم است. بنابراین برای داوران هم این شرط از جمله شروط قطعی و محتوم است و اما شرایط منفی که داوران باید فاقد آن باشند و گرنه موجب محدودیت آنان از گزینش به عنوان داور خواهد شد برحسب اهمیت به دو دسته بزرگ قابل تقسیم است:

دسته اول: شرایط منفی که موجب عدم اهلیت مطلق برای داوری است.

دسته دوم: شرایط منفی که موجب عدم اهلیت نسبی برای داوری است.[1]

بند دوم: عدم اهلیت مطلق برای داوران

قانون گذار اشخاصی را علی الاوصول فاقد اهلیت برای داور شدن دانسته ‌است که چنین اشخاصی را نه طرفین دعوا به میل و اختیار خود می‌توانند به عنوان داور انتخاب کنند و نه دادگاه، اعم از مورد اجباری که دادگاه به نظر خود داور انتخاب می‌کند و موردی که با استقراع داور را تعیین می‌نماید. به عبارت دیگر عدم اهلیت مطلق متوجه کسانی است که به هیچ وجه نمی‌توان آن‌ها را به داوری انتخاب کرد ولو به تراضی طرفین. زیرا عدم اهلیت آنان مربوط به یک امر عمومی بوده و جنبه خصوصی ندارد. این اشخاص را مقنن در ماده 466 قانون آیین دادرسی مدنی به شرح زیر نام برده است:

«1- اشخاص که فاقد اهلیت قانونی هستند.

2- اشخاصی که به موجب حکم قطعی دادگاه و یا در اثر آن از داوری محروم شده‌اند.»

بند 2 ماده مذکور ناظر به 2 مورد کاملاً متفاوت است:

اشخاصی که محکومیت قطعی داوری دارند واشخاصی که بر اثر آن از داوری محروم هستند. که در مورد محکومین قطعی به محرومیت از داوری موضوع روشن است. مانند مورد مندرج در ماده 473 قانون آیین دادرسی مدنی راجع به محکومینی که براثر محکومیتی که پیدا کرده‌اند محروم از حقوق اجتماعی شده‌اند که از جمله آن محرومیت‌ از انتخاب به عنوان داور می‌باشد کما اینکه ماده 19 قانون مجازات اسلامی مصوب سال 1370 مقرر می‌دارد: «دادگاه می‌تواند کسی را به علت ارتکاب جرم عمدی به تعزیر یا مجازات بازدارنده  محکوم کرده است به عنوان تعمیم حکم تعریزی یا بازدارنده، مدتی از حقوق اجتماعی محروم و نیز از اقامت در نقطه یا نقاط معین ممنوع یا به اقامت در محل معین مجبور نماید.»

مورد دیگر از عدم اهلیت مطلق برای داوری مورد مذکور در ماده 470 قانون آیین دادرسی مدنی است که به موجب آن «کلیه‌ قضات و کارمندان اداری مشاغل در محاکم قضایی نمی‌توانند داوری نمایند هرچند با تراضی طرفین باشد.»

سوالات یا اهداف پایان نامه :

 اهداف تحقیق

در پژوهش حاضر سعی شده است که اصولاً در خصوص جایگاه داوری در آیین دادرسی مدنی ایران و موارد بطلان آن پرداخته شود.همچنین در صدد تبیین آثار و جهات ابطال و شناسایی تخلفات موجود و موانع احتمالی که سبب عدم اجرای رأی داوری است می‌باشد. ضمن اینکه این تحقیق تلاش می‌کند تا مسائل علمی مختلفی را که پیرامون مسئله داوری مطرح است در حدود نصاب علمی به چالش کشیده و برای حل نقاط مبهم و ضعف قوانین موجود در حد توان راهکارهایی را پیش رو قرار دهد.

 متن فوق بخش هایی از این پایان نامه بود

برای دیدن جزئیات بیشتر ، خرید و دانلود آنی فایل متن کامل با فرمت ورد

می توانید به لینک زیر مراجعه نمایید:

متن کامل پایان نامه رشته حقوق - مقطع کارشناسی ارشد

لینک متن کامل پایان نامه رشته حقوق با عنوان : ابطال رای داوری   با فرمت ورد